دوشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۷ - ۱۶:۰۵
موج معاصر خيام شناسى را «درويش» به راه انداخته است

مسعود خیام، پژوهشگر و نویسنده کتاب «خیام و ترانه‌ها» می‌گوید: اگر چه در اين سرزمين همواره موسيقى و نقاشى بدهكار ادبيات بوده‌اند، اما به نظر مى‌رسد اين‌جا، يعنى جایى كه به شناخت دوباره خيام مربوط مى‌شود، ادبيات به نقاشى بدهكار است. بدون ترديد «درویش» است كه در دوران معاصر خيام را از زير خروارها خاكستر بيرون كشيده و به ما شناسانده. شناساننده فيتز جرالد به ما نيز اوست. در يك كلام موج معاصر خيام شناسى را درويش به راه انداخته است

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- مطهره میرشکاری: مسعود خیام از نویسندگان و پژوهشگران ادبی معاصر است و کارنامه ادبی او از پژوهش و نگارش درباره شاهنامه فردوسی، گلستان سعدی، موش‌وگربه عبید و آثار مولانا گرفته تا شعر نو، شاملو و معاصر را دربرمی‌گیرد. شاید کمتر کسی بداند تحصیلات دانشگاهی و تحقیقات حرفه‌ای‌اش در زمینه مهندسی علوم هوافضا بوده‌است و مدتی با سمت هماهنگ‌کننده مهندسی و تعمیرات هواپیما در هواپیمای ملی ایران کار می‌کرده است. به بهانه انتشار کتاب جدیدش با عنوان «خیام و ترانه‌ها» در تحریریه خبرگزاری کتاب ایران میزبان او بودیم و به گفت‌وگو درباره خیام و آنچه که درباره خیام در این کتاب به آن پرداخته، نشستیم. چهره‌ای همیشه بشاش و خنده‌رو که زبانش بیشتر به طنز و شوخی باز است.
 
حکیم عمر خیام، جزو مفاخر چند بعدی ماست، که در زمینه‌های مختلف چون شعر، نجوم، ریاضیات  فلسفه، موسیقی و... سرآمد بوده، اما در ایران بیشتر به وجه شاعری او توجه شده و خیام را یک شاعر می‌دانند. به نظر شما چرا به وجه‌های دیگر خیام توجه نشده است؟
 اين‌جا از يك سو سرزمين شعر و شاعرى و از سوى ديگر سرزمين دين و الهيات و عرفان است. علم و فلسفه رو به سوى آينده و دين و الهيات رو به سوى گذشته دارد. در علم به آزمايش مى‌پردازيم، در حالى كه از نتيجه آگاه نيستيم و نتيجه در آينده آزمايش معلوم مى‌شود. در دين همه چيز از پيش تعيين شده است و جواب مسايل خود را در كتب، مراجع و احاديث سال‌ها و قرن‌ها قبل جست‌وجو مى‌كنيم. به اين ترتيب براى خيام فقط وجه شاعرانه باقى مى‌ماند.
 
با توجه به اینکه خیام در خارج از کشور هم شناخته شده است، در کشورهای دیگر به کدام وجه خیام بیشتر پرداخته شده؟
خيام چهره‌اى جهانى است، تقريبا به تمامى وجوه شخصيت او پرداخته‌اند و هنوز در چارچوب مقالات علمى، رسالات تحقيقى و تزهاى دكترا در دانشگاه‌ها مى‌پردازند. پروفسور روزنفلد روسى مقالات فلسفى و رياضى خيام را از عربى و فارسى به روسى ترجمه كرده و مى‌نويسد: «خيام فرمولى را كه غرب شش قرن بعد كشف نمود پيدا كرده است». پروفسور «بودنشتد»، خيام‌شناس آلمانى مى‌گويد: «اگر بخواهم رسالاتى را كه درباره خيام نوشته شده جمع‌آورى كنم، عمرم كفاف نمى‌دهد». پروفسور پير پاسكال، خيام‌شناس قرن پيش فرانسوى، بيش از دو هزار مرجع گردآورى و معرفى كرده است. پروفسور جرج سارتن از برجسته‌ترين مورخان علم مى‌نويسد: «خيام يكى از بزرگترين رياضى‌دانان قرون وسطاست».

به طور خلاصه تحقيقات جهانى در مورد تمام وجوه خيام چنان فراوان است، كه بررسى آن در گنجايش چندين كتاب است. در مورد رباعيات نيز چنين است و ژوكوفسكى و ديگران به آن پرداخته و به زبان‌هاى مختلف ترجمه كرده‌اند. اما آن كسی كه بيش‌ترين سهم را دارد، شاعر درجه دوم انگليسى، به نام فيتزجرالد است كه رباعيات را به شيوه ويژه دسته‌بندى و ترجمه كرد و به جهانيان شناساند. به طورى كه امروز «خيام - فيتز جرالد» يكى از بزرگترين شاعران همه قرون و اعصار است.

تفاوت تحقیقات و پژوهش‌هایی که در ایران و در کشورهای دیگر، درباره خیام صورت گرفته، چگونه است؟ در کدام بیشتر به خیام پرداخته شده؟
 در خارج علاوه بر رباعيات، به همه وجوه ديگر خيام به ويژه رياضيات و نجوم نگاه كرده‌اند و با نام‌هايى چون «فيتز جرالد»، «ژوكوفسكى»، «رزن»، «كريستن‌سن»، «نيكلاس»، «وپكه»، «روزنفلد»، «براون»، «آربرى»، «پير پاسكال»، «رنان»، «بودنشتد»، «بولت»، «كندى»، «پاتر»، «تنيسن» و... مواجه مى‌شوید. در ايران بيشتر به رباعيات پرداخته‌اند. البته نيم نگاهى به وجوه ديگر نيز شده است. در هر حال در كتابخانه ملى كمتر از 100 كتاب و رساله در مورد خيام وجود دارد در حالى كه مراجع جهانى از يكصدهزار متجاوز است. آنچه در ايران انجام شده، سر منشاء خارجى دارد و بين ايرانيان معاصر كه در اين باب كار كرده‌اند، مى‌توان از رضاقلى‌خان هدايت، عباس اقبال، غلامحسين مصاحب، جلال همائى، مجتبى مينوى، سعيد نفيسى، محمدعلى فروغى، دشتى... و اجل همه آنان در اين مورد يعنى صادق هدايت نام برد.
 
خب به سراغ کتابتان برویم، در کتاب «خیام و ترانه‌ها» بخشی با عنوان دشمنان فیلسوف دارید. چه کسانی و چرا با خیام مخالف بودند؟ این مخالفت چه تبعاتی داشته است؟
از حدود قرن سوم هجرى علم مجدداً در اين سرزمين پا گرفت و نوابغى چون «رازى» و «سينا» پا به عرصه گذاشتند. در قرن پنجم قله نوابغ علمى، یعنی عمر خيام، ظهور كرد. تاريخ علم و فلسفه در ايران نشان مى‌دهد كه سير دانش و فلسفه در ايران، از حدود قرن پنجم به بعد متوقف شده و اين فرهنگ عظيم در عمل از حركت بازمانده است، که رياضيات و نجوم و فلسفه و ساير علوم قرن‌ها بعد به ناگزير مجددا كشف شده است. فلسفه در قرن پنجم و ششم مورد نكوهش بود و آزار صاحبان آن امرى عادى به شمار مى‌رفت. در اين قرون فلسفه در منازل به طور خصوصى تدريس مى‌شد و سوزاندن كتب فلسفى نيز معمول و متداول بود. در اين قرون دربارها و عوامل مذهبى هر دو از انديشيدن مردم بيم داشتند، آنان را از تفكر باز مى‌داشتند و خواص قوم به فلسفه با بدبينى مى‌نگريستند. در يك كلام متشرعين فلسفه را به بدبينى و گمراهى و كذب متهم مى‌كردند. حتی برخى از علماى دين به يارى دولت‌ها، كه مددكارشان بودند، مى‌شتافتند.
 
در عهد فرمانروایى سلجوقيان در ايران و عراق، تعقيب و آزار فلاسفه آغاز شد. خصومت آميخته به تعصب نسبت به علوم از طرف فقيهان و متكلمان ابراز شد و فلسفه كه علم تعطيل خوانده مى‌شد، مطرود و خطرناك بود. فلاسفه معتقد بودند پس از آفرينش نخستين، ذات بارى‌تعالى به ساير امور دخالت نكرده است و انسان با كمك خرد بايد راه خود را بپيمايد. اين شبيه به انديشگى دئيسم(Deism) است، كه سال‌ها بعد در اروپا ريشه گرفت و حكماى مشهورى چون «ولتر» و «ديدرو» پيرو آن بودند. قشريون مى‌گفتند اين تعطيل مقام پروردگار است. به همين دليل ما هيچ نوع ساختار فلسفى (جز الاهيات) نداريم و متفكر معاصر ما ناگزير بايد به خارج از مرزها بنگرد. غيبت فلسفه در حضور فشار هم‌واره باعث اين فاجعه مخوف ملى مى‌شود و مى‌توان نمونه‌هاى بسيار از چرخش اهل فلسفه و متفكر معاصر ايرانى به غرب و شرق و عرب و چين و ماچين و هند و ژاپن و جابلقا و جابلسا به دست داد. اين است بزرگ‌ترين لطمه‌اى كه در ظلمات از قشريون متشرع خورده‌ايم.
 
 اما از همه مهم‌تر، کسی كه بايد همواره در كنار خيام به او پرداخت، کسی كه مخالف‌ترين عنصر تاريخى عقلاى اين سرزمين و سد كبير در مقابل عقل سليم است، آن نادره ايام كه حكم به تهافت و تكفير فيلسوفان كرده، امام محمد غزالى، بزرگ بزرگان اشعرى و يكى از بازدارندگان اصلى جريان دانش و فلسفه در اين سرزمين است. شهرت خيام در حكمت چنان بالا گرفته بود كه فقها و اساتيد الاهيات نيز نزد او حكمت مى‌آموختند: يكى از فقها هر روز قبل از طلوع آفتاب پيش حكيم عمر خيام مى‌آمد و نزد او درس حكمت مى‌آموخت؛ اما چون به ميان مردم مى‌رفت، از حكيم به زشتى ياد مى‌كرد. آن‌چه به نقل از تواريخ در مورد افشاگرى خيام نوشته‌اند، سخت خواندنى است و خيام به داهيانه‌ترين طريقى، مشت فقيه را باز مى‌كند. جالب‌تر اما خود فقيه است. زكرياى محمد قزوينى در «آثارالبلاد و اخبارالعباد» و شمس‌الدين محمد تبريزى در «مقالات شمس» نقل كرده‌اند، امام محمد غزالى هر روز پيش از طلوع آفتاب نزد خيام رفته، كتاب «اشارات» ابن‌سينا كه در فلسفه و منطق است، مى‌خواند. چون غزالى در امر دين و مذهب متعصب بود، هرگاه از نزد وى بيرون مى‌رفت، خيام را در انظار عوام نكوهش مى‌كرد و به زشتى نام مى‌برد. خيام از اين مطلب آگاهى يافت؛ يك بار پيش از آن كه غزالى به درس‌خواندن بيايد، گروهى از مطربان و طبالان را در سراى خود آورد و گفت هرگاه من درس گفتن آغاز كردم شما بنوازيد. آنان نيز چنين كردند. هنگام اذان صبح بود و مردم كوى و برزن از خرد و كلان به سراى خيام هجوم آوردند و ديدند امام محمد غزالى نزد خيام كتاب گشوده و درس مى‌خواند. خيام به تماشاگران گفت: «اى مردم نيشابور! مى‌بينيد اين امام و مفتى شما مسلمانان است، كه هر روز پگاه مى‌آيد نزد من، درس مى‌خواند، سپس بيرون رفته، به من نسبت فساد عقيده مى‌دهد. از او بپرسيد اگر اين علوم كفريات است، چرا نزد من آمده اين كفريات را درس مى‌گيرد؟»


                   

اما اين حضرت امام محمد غزالى نه از آن نازنين‌هاست كه فقط از اين دسته گل‌ها به آب داده باشد:

«كار غزالى در دربار سلجوقيان بسيار بالا گرفت. روز به روز بر مقام و تقرب غزالى در نزد خواجه و ملك‌شاه افزوده مى‌گشت تا اين كه منصب تدريس در نظاميه بغداد را به او مفوض كردند. غزالى به سال 484 بر كرسى تدريس نظاميه بنشست... پيوسته مقام ظاهرى و عزت و حشمت او در افزايش بود.»

غزالى سپس در مسائل دينى تا رفيع‌ترين درجات بالا مى‌رود. جلال‌الدين سيوطى در بغية‌الوعاة (چاپ مصر) نوشته: «اگر بنا بر اين بود كه خدا پيامبرى پس از محمد برانگيزد بى‌شك آن پيامبر غزالى مى‌بود.» غزالى كه در مسائل دينى تا آن حد بالا و در دستگاه حكومتى نيز صاحب نفوذ خارق‌العاده است تصميم به پالايش آلودگى‌هاى فرقه‌اى و مذهبى مى‌گيرد. او كه خردستيز اصولگراى اشعرى است كار خود را با نبرد با فلاسفه مى‌آغازد. غزالى در كتاب تهافت الفلاسفه در سه مسأله حكم به كفر فيلسوفان داده است و در هفده مسأله به بدعت‌شان منسوب داشته است. كتاب تهافت الفلاسفه شامل بحث مستوفى در باره هر يك از اين مسائل و بيان عجز و تهافت (خطاهاى) حكيمان است. غزالى در آخر اين كتاب چنين مى‌گويد: «اگر كسى بپرسد حال كه مذاهب اين جماعت را بيان كردى آيا به طور قطع حكم به كفرشان مى‌كنى؟ گويم: آرى بى هيچ ترديد تكفير آن‌ها در سه مسأله حتمى است ... و باقى مسائل چيزهائى است كه مذهب‌شان به معتزله نزديك است». يك  جنگ اتمى كامل‌عيار با دانش‌مندان و خردگرايان بى‌پناه سده‌هاى ميانه ايران. تأثيرات منفى اين عالم مسلمان در جهان اسلام از هر حد قابل تصور خارج است. غزالى در برابر فيلسوفان و انديشه‌هاى فلسفى آنان، آنقدر ايستاد تا آن را تباه كرد و همه مشتغلان بدان را تكفير كرد و بعدها تعقيب و شكنجه بيش‌تر فيلسوفان و دانش‌مندان بر اساس گفته‌هاى او قرار گرفت. غزالى مخالفان رأى دينى خود را به زندقه نسبت مى‌دهد و در حكم خويش پابرجاست. و فاصله ميان حكم به زنديقى و حكم به قتل سخت نزديك است. غزالى از تكفير ارستو و پيروان او از فيلسوفان اسلامى دريغ نورزيده است: «تكفير ارستو و تكفير همه پيروانش از فيلسوفان اسلامى چون ابن سينا و فارابى و امثال آن‌ها واجب است». اگر اندكى دقيق شويم خواهيم دريافت كه علت عقب ماندن مسلمانان در هنرهاى زيبا و موسيقى و غيره چه بوده است. «مسلمان بايد از صناعت نقاشى و صورت‌گرى و رنگ‌آميزى و گچ‌برى و همه كارهائى كه دنيا بدان زينت يابد بپرهيزد». البته احتمالا اين طور هم نيست كه تمامى اين حرف‌ها از خود غزالى شروع شده باشد: صاحب تاريخ‌الحكما مى‌گويد: غزالى بسيارى از مطالب اين كتاب را از تأليفات يحيا نحوى انتحال (سرقت) كرده است.
 
ماجرای مخالفت سنایی با خیام چه بوده است؟
 علاوه بر دين، نحله عرفان نيز در ايران پا گرفت و نام سه نفر بر تارك عرفان اين سرزمين مى‌درخشد: عطار، سنائى، مولوى. يك بيت مولانا سخن را جمع مى‌كند:
عطار روح بود و سنائى دو چشم او
ما از پى سنائى و عطار آمده‌ايم
 
و اين هر سه بزرگ به نحوى خيام را كوبيده‌اند. عطار مى‌فرمايد :
يكى بيننده معروف بودى
كه ارواحش همه مكشوف بودى
دمى گر بر سر گورى رسيدى
در آن گور آن‌چه مى‌رفتى بديدى
بزرگى امتحانى كرد خردش
به خاك عمر خيام بردش
بدو گفتا چه مى‌بينى در اين خاك
مرا آگه كن اى بيننده پاك
جوابش داد آن مرد گرامى
كه اين مردى است اندر ناتمامى
 
سنائى در دو قصيده بلند به خيام شديداً تاخته‌:
تا كى از كاهل نمازى اى حكيم زشت‌خوى
همچو دونان اعتقاد اهل يونان داشتن
عقل نبود فلسفه خواندن ز بهر كاملى
عقل چبود جان نبى‌خواه و نبى‌خوان داشتن
 
مولوى نيز می‌گوید:
فلسفى را زهره نى تا دم زند
دم زند تيغ حقش بر هم زند
اين است نظر عرفا در مورد دانش. اصولا دانشمندان و فلاسفه اسلامى در هر عصر و زمان كه بودند، دو فرقه مخالف داشتند فقها و عرفا. آنان فلاسفه را تكفير و تفسيق مى‌كردند و اين امر اختصاص به حكيم عمر خيام نداشت. فارابى، رازى، ابن‌سينا، ابن‌رشد و ديگر دانشمندان و فلاسفه هدف حمله و مورد طعن و لعن فقها بوده‌اند. اما اين ميان داستان ديگرى نيز وجود دارد. خود اين افراد غيرعلمى كه چنين فشار وارد مى‌آورند، وقتى گرفتار مى‌شوند، دست به دامان همان دانشمندان و حكما دراز مى‌كنند. به عنوان نمونه همين سنایى هنگامى كه به اتهام سرقت تحت تعقيب قرار مى‌گيرد، در نامه‌اى دست به دامان خيام مى‌شود: «توقع اين عاشق صادق آن است كه چون نوشته بدان پيشواى حكيمان (خيام) رسد، در حال به ذوالفقار زبان حيدروار سرشان بردارد و به دره صلابت عمرى (تازيانه خليفه دوم كه در امر احتساب و تنبيه گناه‌كاران معروف است) بنيت نيت ايشان ذره ذره كند». اين نامه خواندنى و قابل توجه را بسيارى از مورخين نقل كرده‌اند. محقق فاضل مجتبی مينوى آن را در مجله يغما، سال سوم، شماره پنج با شرح مفيدى منتشر ساخته و دكتر معين آن را عينا در تعليقات چهار مقاله نقل كرده‌ است. نگفته پيداست تمامى فحش‌هاى سنایى عارف به خاطر آن است كه خيام خودش را از ماجراى سرقت دكان طلا فروش جنب كاروان‌سرا كنار كشيده و به سنایى متوارى كمكى نكرده است.
 
 خیام تحت تاثیر چه شاعران و اندیشمندانی بوده و بر کدام شاعران یا اندیشمندان پس از خود تاثیر داشته است؟ آیا درست است که او شاگرد ابن سینا بوده است؟
خيام دانشمندى جامع‌الاطراف بوده است. در روزگارش «فيثاغورث» و «اپيكور» را مى‌شناختند و آثار علمى و فلسفى افلاطون، ارسطو، جالينوس، بتلميوس و اقليدس به عربى، موجود و مورد بحث و فحص درس خوانده‌ها بود. خيام علامه زمان بود و به تدريس تمام علوم يونان مى‌پرداخت. در مورد «ابوعلى‌سينا»، گفتار خود خيام در مورد حل يك مسأله فلسفى، به نقل از «جامع‌البدايع» چاپ مصر، شيرين و روشن‌كننده است: «اين مسأله‌اى سخت دشوار است و بسيارى از دانش‌مندان در آن به حيرت افتاده‌اند. تا بدان‌جا كه بيش‌تر آنان فهم اين مطلب را از حدود توانائى انسان بيرون دانسته‌اند، وليكن من و آموزگار من ابوعلى حسين‌بن عبدالله سيناء بخارى - افضل متاخرين - در اين موضوع امعان نظر كرديم و بحث ما چنان شد و به جائى رسيد كه ما دو تن قانع و خرسند شديم».

سعيد نفيسى نخستين كسى بوده كه متوجه اين سند مهم شده. او در مورد نام و لقب و بعضى آثار خيام مى‌نويسد: «پس از طبع صحايفى چند از اين سطور متوجه شدم كه مجموعه‌اى از رسايل مختلف در حكمت به اسم جامع‌البدايع در مصر به طبع رسيده و از جمله رسايلى كه در آن چاپ شده سه رساله از عمر خيام است. اول رساله كون و تكليف كه شهرزورى جزو آثار خيام شمرده. در اين رساله عمر خيام جائى كه از شيخ‌الرئيس نام مى‌برد وى را معلم خود مى‌شمارد. از اين جا پيداست كه عمر خيام شاگرد ابوعلى سينا بوده است. البته برخى ديگر در اين رابطه ترديد كرده‌اند، چرا كه معتقدند از نظر تاريخى و زمان تولد آن دو بزرگ، امكان رابطه معلم و شاگرد نزد آنان موجود نيست. خیام بر بسیاری شاعران بعد از خود از جمله حافظ تاثیر  گذاشته است.

 


به نظر شما چه چیزی در خیام او را در کنار بزرگانی چون هومر، شکسپیر، دانته و گوته به عنوان 5 شاعر معروف یا برتر جهان قرار می‌دهد؟
 در جهان آمارهاى نسبتاً دقيق وجود دارد و ميزان خوانده شدن، تعداد ارجاعات، بهره‌بردن از كارها در نقاشى، سينما... متر و معيار اندازه‌گيرى است. ميزان خواندن و مقبوليت شعر شعراى جهان به حضور پنج شاعر عظيم جهانى دلالت مى‌كند. هومر، شكسپير، دانته، گوته و خيام. شاعر ايرانى اخيرا به جمع آن بزرگان پيوسته. نه به هيچ دليل ديگرى جز ترجمه. آرى در كار سترگ فيتزجرالد ما با يكى از پنج شاعر بزرگ جهان روبه‌رو هستيم. البته براى خيلى از مخالفان كه شاعر ديگرى را در جهان معروف مى‌خواهند، اين مقوله كمى آزاردهنده است؛ چون به هر حال در زبان فارسى چهار شاعر بزرگ ديگر یعنی فردوسى، سعدى، مولوى و حافظ وجود دارند. خيام معروف‌ترين شاعر ايرانى است. در واقع او معروف‌ترين شخصيت ايرانى است و کسی كه باعث اين شهرت عظيم بين‌المللى شد، ادوارد فيتز جرالد است.
 
در جهان بايد از «خيام - فيتزجرالد» نام برد، كه كنار بزرگ‌ترين شاعران جهان قرار گرفته است. خيام با ساختارى شبيه به سازمان اپيكور، انديشه‌اى ژرف از هستى و رابطه انسان با آن به ميان مى‌آورد. طرفه اينجاست كه به خاطر اقتدار علمى و فكرى، به ايجاز كامل روى آورده و براى سخن از تصاوير مينياتورى چهار مصراعى رباعى بهره برده است.
 
عده‌ای بر این عقیده‌اند که بین شاعر رباعی‌سرا با خیام منجم، فیلسوف و ریاضی‌دان تفاوت است و دو فرد متفاوت هستند. ریشه این دیدگاه یا شایعه را چه می‌دانید و در جواب به آن چه پاسخی می‌فرمایید؟
 
يكى از مهم‌ترين مواردى كه در راه شناسایى خيام توليد اشكال مى‌كند، فرض وجود دو خيام است، كه عمدتاً از سوى شخصيت‌هاى مذهبى يا كسانى كه گرايش‌هاى شديد مذهبى دارند، عنوان مى‌شود. اينان معتقدند فيلسوف، منجم و رياضى‌دان يك نفر است و شاعر رباعيات يك نفر ديگر. اولى به نام خيامى است و دومى‌فردى مجهول‌الهويه و مشكوك به نام خيام. تاريخچه اين سخن به بحث‌هاى شفاهى و راديویى و سپس كتبى مرحوم استاد علامه محمد محيط‌طباطبائى و خصومت وى با مجتبى مينوى و اختلافات با گروه ربعه صادق هدايت برمى‌گردد. به دنبال گفت‌وگوى مفصلى كه با استاد فقيد انجام دادم، جزئيات امر روشن شد و معلوم گرديد كه خطائى رخ داده است، در نتيجه امروزه ديگر كسى بر عقيده «دو خيام» نيست و خيام رياضى‌دان و دانش‌مند همان خيام شاعر رباعيات است.
 
        

پژوهش‌هایی که درباره خیام در عصر معاصر انجام شده را چطور می‌بینید؟ به نظر شما کدام خیام‌پژوه معاصر بیشترین تاثیر را داشته است؟
پژوهش‌هاى جدى معاصر ايرانيان با صادق هدايت شروع مى‌شود، كه در سال 1313 گام نخست و پرشهامت را بر مى‌دارد. هدايت از همان آغاز سنگ‌بنا را به گونه‌اى مى‌گذارد، كه امروزه بعيد است بحث رباعيات خيام پيش بيايد و سخن از مقاله مهم هدايت به ميان نيايد. هدايت با دو رباعى «مرصاد العباد» و سيزده رباعى «مونس الاحرار» شروع مى‌كند و از تحقيقات «ژوكوفسكى»، «رنان»، «نيكلا» و مانند آنان بهره مى‌جويد؛ بعد با شناختى كه از خيام به دست مى‌دهد، متدولوژى محكم استوار مى‌كند و به تصحيح رباعيات مى‌پردازد.
 
بعد از هدايت نوبت به فروغى و دشتى و «هر كه بعد از ما» مى‌رسد، كه در اين راه گام بردارند. اما يكى از مهم‌ترين و در ضمن ناشناخته‌ترين چهره‌هائى كه بايد در اين راه نام ببريم، شخصی ملقب به «درويش» است. آخر از همه اما نه كم‌تر از هيچ‌كس، بايد از نقش نقاش و مينياتورساز معاصری ملقب به  درويش نام برد. بدون ترديد اوست كه در دوران معاصر خيام را از زير خروارها خاكستر بيرون كشيده به ما شناسانده. شناساننده فيتز جرالد به ما نيز اوست. در يك كلام موج معاصر خيام شناسى را درويش به راه انداخته است، كه در سال 1310 نقاشى‌ها و مينياتورهاى خود، مربوط به رباعيات خيام و شاهنامه فردوسى را، در تالار شهردارى بمبئى به معرض نمايش گذاشت و مورد استقبال شديد هنردوستان قرار گرفت. موزه بمبئى چند شاهكار او را خريد، تا در تالار هنرهاى شرقى بگذارد. به گفته هدايت: «ديدن آن پرده‌هاى زيبا و خواندن اين ترجمه شيوا (فيتز جرالد) مرا چنان مجذوب ساخت كه بى‌درنگ به تطبيق ترجمه رباعيات با اصل فارسى آن تصميم گرفتم». در مورد درويش حرف‌هاى بسيار گفته شده، اما مهم‌تر از همه - اجل كسانى كه تاكنون روى رباعيات كار كرده‌اند - صادق هدايت مى‌گويد: «بنا به خواهش دوست هنرمندم آقاى درويش نقاش اين مقدمه را اجمالا به ترانه‌هاى خيام نوشتم». كه معلوم مى‌كند اين نقاش ايرانى چگونه اديبان را به سوى اين كار سترگ سوق داده است و اين احساس را در دل‌ها زنده مى‌كند، كه ما كشف دوباره خيام را مديون او هستيم.
 
اگر چه در اين سرزمين همواره موسيقى و نقاشى بدهكار ادبيات بوده‌اند، اما به نظر مى‌رسد اين‌جا، يعنى جائى كه به شناخت دوباره خيام مربوط مى‌شود، ادبيات به نقاشى بدهكار است. شناسائى اين نقاش دل‌آگاه از زبان خود صادق هدايت خالى از لطف نيست: «يك نفر نقاش هست، سوريوگين Sevruguine اسمش است، اما خودش را درويش پرورده ايران مى‌نامد، پدرش يك عكاس روسى بوده و مادرش يك ارمنى. خيلى به شاهنامه علاقه دارد. چهارصد مجلس تصوير از شاه‌نامه ساخته است. بيا برويم كارش را ببينيم».
 
 

در حال حاضر وضعیت خیام‌پژوهی به چه صورت است؟ آیا به جز شما افراد دیگری به صورت جدی در حوزه خیام‌پژوهی فعال هستند؟
من در تحقيق خودم، از بسيارى تحقيقات قبلى بهره برده‌ام، كه در مراجع به آن‌ها اشاره كرده‌ام. هر تحقيق علمى بايد لااقل يك نكته را روشن كند. در كار من براى هميشه تكليف فرضيه «دو خيام» روشن شده است. بعد از من لابد عده‌اى به كار مشغول هستند، كه من بى خبرم. كارهاى منتشر شده اما حاوى نكته جديدى نيست.
 
 غیر از خیام شاعران دیگری هم در حوزه رباعی فعالیت داشته‌اند. به نظر شما چه ویژگی خاصی باعث شده که رباعیات خیام بیش از دیگران به شهرت برسد و یک مکتب به نام خودش ایجاد کند؟
غزل‌سرايان بسيارى وجود داشته‌اند، چرا حافظ در اين فرم سرآمد همه است؟ اين سوآل را در مورد مثنوى و قصيده و ساير فرم‌ها هم مى‌توان پرسيد. محتواى رباعيات خيام ناب هستى و ذات بشر را باز مى‌تاباند. زبان خيام نيز چنان سيال و روان است، تو گويى هم‌اكنون روبه‌رويت نشسته و با تو سخن مى‌گويد.
 
 
گفتنی است کتاب «خیام و ترانه‌ها» نوشته و تدوین مسعود خیام، در 260 صفحه و با بهای 30000 تومان از طرف انتشارات نگاه چاپ و روانه بازار کتاب شده است.
 

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 1
  • مهدی ۱۹:۴۵ - ۱۳۹۷/۱۰/۲۴
    درود. استاد مسعود خیام از نویسندگان و پژوهشگران ژرف‌اندیش و نکته‌سنج هستند. از ایبنا برای این مصاحبۀ خیلی خوب تشکر می‌کنم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها