شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۶ - ۰۹:۳۸
آیا در زندگی واقعی قاتل بوده‌ام

چند روز پیش پل استر، نویسنده امریکایی، توانست برای آخرین رمانش با عنوان «4321» جایزه رمان خارجی اینتر فرانسه را به‌دست آورد. در گفت‌و‌گویی که به همین مناسبت، روز سه‌شنبه (16ژانویه) در فرانسه با او انجام شده استر از رمانش، وضعیت کنونی امریکا و ترامپ حرف زده است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) پل استر، نویسنده‌ای جهانی است که خوانندگان ایرانی با نام او به واسطه ترجمه‌های متعدد از آثارش به خوبی آشنایی دارند. آخرین رمان او باعنوان «4321» روز سوم ژانویه در فرانسه منتشر شد. این رمان در مدتی کوتاه، تحسین و توجه منتقدان فرانسوی را برانگیخت و توانست جایزه کتاب خارجی اینتر فرانسه را در سال 2018 از آن خود کند.

رمان قطور «4231» از مهم‌ترین آثار پل استر به شمار می‌رود و در سال 2017 به‌عنوان یکی از شش نامزد جایزه بوکر معرفی شد. این رمان داستان زندگی مردی به نام آرچی فرگسون را در چهار بخش و شخصیت مجزا؛ از تولد تا آغاز بزرگسالی روایت می‌کند که در خلال آن مسیرهای مختلف زندگی یک فرد نشان داده می‌شود.

 استر که با همسرش به فرانسه رفته بود به همین مناسبت، مصاحبه اختصاصی با لوپراگرس انجام‌داده که در زیر آن را می‌خوانید.

-«4321» اولین رمانی از شما است که 7 سال انتشارش طول کشید؟

 درست است. از همان آغاز فکرش را می‌‌کردم که به یک‌بازه زمانی 6 و 7 ساله برای نوشتن آن نیاز دارم. اما در واقع نباید سه سال بیشتر وقتم را می‌گرفت. شش‌ماه هم اضافه برای ویرایشش. در این فاصله، کتاب‌های دیگری منتشر کرده‌ام که رمان نیستند و نیز برای اولین بار نیست که این مقدار زمان را به نوشتن یک کتاب اختصاص می‌دهم. اگر از من بپرسید 15 سال هم وقت صرف کرده‌ام.

-شما در این رمان از 4 زندگی‌ مختلف یک شخصیت واحد نوشته‌اید حالا چرا 4 ؟

عدد 4 بهترین انتخاب بود. ما 4 فصل داریم؛ 4 نوع باد؛  4 نقطه اصلی... در ابتدا عددهای دیگری را امتحان کردم اما سرانجام به این نتیجه رسیدم که 4 بهترین است.

-مثل شخصیت اصلی داستان شما هم از هرچه در زندگی شخصی‌تان پیش بیاید می‌نویسید؟

بله درست است. اما نمی‌توان این رمان را اثری اتوبیوگرافی دانست. من در آن درباره جغرافیا، تاریخ‌نگاری و چیزهای بسیار دیگری نوشته‌ام. نقاط مشترکی با فراگسون دارم اما درواقع چیزهایی کمی است که در این رمان از زندگی شخصی من برگرفته شده باشد. تا به حال 5 کتاب درباره زندگی‌نامه شخصی‌ام نوشته‌ام؛ اما در رمان‌هایم زندگی شخصی فقط یک پایه و مبنا است. در واقع همه رمان‌نویس‌ها در رمان‌هایشان از تجربیات شخصی خود بهره می‌گیرند؛ اما با دستکاری و تغییر. به عنوان مثال در برخی از کتاب‌هایم شخصیتی وجود دارد که دست به قتل می‌زند اما آیا می‌توان گفت که من در زندگی واقعی خودم قاتل بوده‌ام! در این مواقع فقط می‌توانم به یاد خشم و عصبانیتی بیفتم که زمانی در زندگی‌ تجربه کرده‌ام تا بتوانم تصور کنم چطور می‌توان با آن خشم کسی را کشت.

-این رمان در امریکای سال‌های 1950 تا 1960 میلادی می‌گذرد. درباره آمریکای امروز نظرتان چیست؟

حیرت‌آور است که بیشتر مسائل و مشکلاتی از قبیل نژادپرستی‌که قرن‌ها پیش در این کشور وجود داشته، هنوز هم به قوت خودش باقی است. فکر نمی‌‌کنم هرگز هم حل شوند. خیلی چیزها تغییر کرده؛ اما اختلاف و دو‌ دستگی در آمریکا همان است که بود. به‌عنوان مثال دیگر با ویتنام نمی‌جنگیم، اما با چالش‌های دیگری رو‌به‌رو هستیم که ما را به دو دستگی و انفصال می‌‌کشاند. آمریکا بار دیگر به کشوری دوپاره تبدیل شده است. خشونت‌بارترین برهه آن مربوط به جنگ طولانی و خونبار انفصال در سال‌های 1861 تا 1865 میلادی بود. دهه شصت هم پر بود از بمب و آشوب و اغتشاش. خشونت کمتر شده، اما خشم همچنان وجود دارد و حتی با شدتی بیشتر.

-یک سال می‌شود که ترامپ بر سر کار آمده... نظرتان درباره او چیست؟

 خیلی دلم نمی‌خواهد که درباره او حرف بزنم. او خطر بزرگی برای امریکا محسوب می‌شود. مطبوعات و صنعت نشر به‌واسطه این دلقک که هر روز کارهای عجیب و بی‌سابقه‌ای از او سر می‌زند انگار که هیپنوتیزم شده‌اند. جناح راست‌ حزب جمهوری‌خواه موافق او دارند کشور را به سمت نابودی می‌کشانند. ترامپ یک دلقک است. اما او تنها نیست. دور و بر او را هم افرادی گرفته‌اند که افکار افراطی را گسترش می‌دهند.

-مرگ همواره در رمان‌های شما به‌نحوی خودی نشان می‌دهد....

مرگ همه‌جا هست! از آغاز زندگی... همیشه‌ می‌بینیم که آدم‌های دوروبرمان می‌میرند. با افزایش سن اما واکنش ما نسبت به آن دگرگون می‌شود. از بیست‌سالگی به بعد دیگر همه‌چیز خیلی سریع می‌گذرد و خیلی کوتاه است. این همان چیزی است که می‌خواستم روایتشان کنم.

-شما را اغلب به‌عنوان نویسنده شانس معرفی می‌کنند؟

بله. عنوانی است که دوستش ندارم. من کتاب «موسیقی شانس» را نوشتم و از آن موقع این برچسب به من زده شد.  انگار فراموش کرده‌ایم که موسیقی مبحثی بسیار درست و دقیق است. و هیچ شانس و تصادفی در آن رخ نمی‌دهد. نوشتن هم به همان ترتیب، درست مثل ریاضیات است؛ خیلی دقیق و حساب‌شده. شانس..... این کلمه را اصلا نمی‌پسندم. کلمه غیرمنتظره را ترجیح می‌دهم. چیزی که برای هرکسی ممکن است پیش بیاید. شانس یکی از اموری است که در زندگی نقش دارد اما تنها عامل تعیین‌کننده نیست. می‌توان فکر کرد، دست به انتخاب زد، اهداف را مشخص کرد و در آخر به آن‌ها رسید و یا نرسید.

-شما در جایی از رمانتان نوشته‌اید که جاه‌طلبی از هرگز راضی نشدن می‌آید؟ آیا در مورد خود شما هم صحت دارد؟

بله، درست است! هنرمندانی را می‌بینیم که حاضر نیستند بازنشسته شوند و همین‌طور به فعالیت‌شان ادامه می‌دهند. در سیاست هم همین‌طور است... به عنوان مثال هرگز ندیده‌ایم که یک سرمایه‌دار بزرگ بگوید: بس است به اندازه کافی پول جمع کرده‌ام، می‌خواهم که با همین باقی زندگی‌ام را بگذرانم.

-دوباره خواهید نوشت؟

قبلا چیزی نوشته‌ام که رمان نیست. ایده‌هایی هم دارم که هنوز به‌طور کامل شکل نگرفته‌اند. اول باید که خودم را از آن خالی کنم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها