«آتوسا دختر كوروش بزرگ» رمان مفصل و دلنشيني است كه توسط هلن افشار نوشته شده است. پايبندي نويسنده به تاريخ را بايد امتياز و ارزشي براي كتاب او دانست؛ چرا كه نخواسته، خيال و پندارش را به جاي حقيقت بگذارد. اين رمان به كوشش نشر جوانه توس منتشر شده است.\
اما از پسر او، كمبوجيه، چهرهاي نابكار، زود خشم و زيادهخواه ساخته شده است كه در ديوانگي و خشمي مهار ناپذير، پيوستگان خود را به مرز نابودي و نيستي ميكشد. كمبوجيه تندخوست و گفتاري زهرآلود دارد. هر چند جنگآوري كار آزموده است، اما منش ناپسند او ديگران را به هراس ميافكند.
آتوسا، دختر خردمند كوروش، كمبوجيه را به چشم مردي بد زبان ميبيند كه «گمان ميكرد مردمان جهان را براي او آفريدهاند». خواهرش «ارتيستونه» از او ميترسيد و «برديا»، برادر كوچكترش، از سر درماندگي ميگفت «پندار و كردار كمبوجيه پيچيدهتر از آن است كه من از آن آگاهي يابم». اين همان تصوير هولناكي است كه هرودوت تاريخنگار از كمبوجيه ساخته است و اكنون بازتاب پر رنگش را در رمان هلن افشار ميتوان ديد.
اما برديا نگاهبان خانواده است و چيزي از منش نيك كوروش در او هست. سرشار از شادابي و چابكي است. زيبا و نيكخو است و اندام ورزيدهاش از او پهلواني زورآزما اما مالامال از بخشش و گذشت ساخته است. در اين ميان مرد ديگري نيز از دودمان هخامنشي وجود دارد كه آرام آرام سايه سنگين و اثرگذار خود را بر رمان مي افكند. او داريوش است، پسر ويشتاسب و همان كسي كه ايران را از كردار زشت كمبوجيه و نافرماني و شورش «گئوماتا» رهايي بخشيد.
داريوش حضوري قاطع دارد. در نگاه نخست گويي سنگ سخت و بي نرمشي است. اما به همان اندازه بخشاينده و مهربان هم ميتواند باشد. ركسانا، خواهر آتوسا و دختر ديگر كوروش، او را مرد استوار و نيرومندي ميداند كه «همه چيز را ميبيند و هيچ چيزي بروز نميدهد»
نخستين لرزشهاي داستاني هنگامي بر پيكر رويدادها مينشيند كه خانواده شاهي كوروش درمييابند كه «نتتيس» دختر فرعون نيست، بلكه بازماندهاي از خاندان سرنگون شدهاي است كه با خود انبوهي از رنج و اندوه فروپاشي خانوادهاش را دارد. كمبوجيه چنين رفتاري را توهين به خود ميداند. خشمگين ميشود و دختر مصري را از خود ميراند و كينه فرعون را به دل ميگيرد.
تنش داستاني با ماجراي دلبستگي آتوسا و داريوش به هم، رنگي ملايم و دلپذير مييابد. ديدارهاي پنهاني آن دو، در پوششي از شرم و احترام، به آنجا ميرسد كه با يكديگر پيمان ببندند و چشم در راه آيندهاي بمانند كه ميپندارند همچون آفتاب سپيده دم، روشن و تابناك است. اما روزگار، آن سوي چهرهاش را نشان ميدهد و رويدادهايي ناگوار، زندگي آتوسا و خانوادهاش را در هم ميپيچد.
كوروش در جنگ با سكاها كشته ميشود. طنين جنگ خونين او با مردمان سكايي را تنها در كاخهاي شاهي ميشنويم. اين رويداد ناگوار، بيش از همه، زندگي «آميتيس» همسر كوروش و دخترانش آتوسا و ركسانا را در هم ميپيچد. كمبوجيه بر تخت مينشيند و ستمها ميكند و در فرماني جنونآميز آتوسا و ركسانا را به چنگ ميآورد.
آميتيس، شگفتزده از كجتابيهاي زمانه، به دخترانش ميگويد «كوروش هرگز به ما پشت نكرد تا بياموزيم در بي پناهي چه بايد كرد». او كه سرد و گرم روزگار را چشيده است، ميداند كه آيندهاي دشوار پيش روي خانواده اوست. آتوسا ميكوشد كه از دربار بگريزد. اما آميتيس او را از سرانجام چنين تصميم كودكانهاي باز ميدارد. ابرهاي تيره و تار آسمان زندگي بازماندگان كوروش را ميپوشاند و بدبختيها و نامراديها بدان جا ميكشد كه آميتيس خودكشي ميكند.
چنين رفتاري از شاهبانويي كه نويسنده از او تصوير زني خردمند ساخته است، آن هم در زماني كه دخترانش بي پناه و گرفتار گرداب هولناك زندگياند، چندان توجيه منطقي ندارد و باورپذير نيست. چه بسا ميشد مرگ او را به گونهاي ديگر آورد تا با منش دلپذير و خردورزانه آميتيس سازگارتر باشد.
رويداد لشكركشي كمبوجيه به مصر، زندگي آتوسا و داريوش را دگرگون ميكند. آتوسا در كاخ شاهي ميماند و داريوش همراه سپاهيان رو به دروازههاي سرزمين فرعون ميگذارد. ماجراهاي سهمگين، پياپي و بيگسست روي ميدهند. خواننده جنگ كمبوجيه و فرعون را از راه نامههايي درمييابد كه ركسانا به آتوسا مينويسد و چندي نميگذرد كه ركسانا به دست كمبوجيه كشته ميشود.
اين نيز رد و نشاني در تاريخ ندارد. برديا از ديوانگي برادر رهايي نمييابد و او نيز كشته ميشود. در اينجا نويسنده كتاب (هلن افشار) روايت هرودوت را پايه اين بخش از رمان خود قرار ميدهد. هرودوت مينويسد كه كمبوجيه، برديا را با خود به مصر برد و او را در آنجا از پا درآورد. اما داريوش در كتيبه بيستون گواهي ميدهد كه كمبوجيه پيش از رهسپاري به مصر، برديا را كشت.
به هر روي ماجراها تا بدان جا ميكشد كه انجمن هفت تنان، داريوش را به شاهي بر ميگزيند و او آتوسا را كه اكنون زني خردمند و دوستدار مردم است، همسر خود ميكند. بخش بسياري از داستان با ماجرايي ميگذرد كه ميبايد آتوسا با مساله «ارته بامه» كنار بيايد. «ارته بامه» همسر ديگر داريوش است و زيبايي خيره كنندهاي دارد. آتوسا چارهاي ندارد جز آن كه خويشتندارانه سايه اين زن را تاب بياورد، اگر چه ميپندارد كه «اين پايان راهي است كه آگاهانه در آن پا نهاده است».
با اين همه هنوز داريوش دل در گرو مهر آتوسا دارد. اما زنان ديگري در حرمسراي او هستند ارتهبامه، ارتيستونه و اپاكيش (دختر برديا) همسري با اپاكيش تنها بنا بر مصلحتهاي سياسي صورت گرفته بود و «پيوندي تهي از مهر» بود. آتوسا زنان ديگر همسرش را ميبيند و به ناچار دم فرو ميبرد «پذيرفته بود چشمهايش را آگاهانه به روي اين بخش از زندگي داريوش ببندد»
آتوسا در نبود داريوش زمام كارها را به دست ميگيرد و نقشهها و طرحهاي كشوري را آماده ميسازد. در كنار آن به مراقبت از سه فرزندش نيز ميپردازد خشيار(خشايار)، هخامنش و مهست. خواننده به ناگاه و بي هيچ پيشزمينه ذهني آگاه ميشود كه آتوسا و داريوش، دو پسر ديگر به نام هخامنش و مهست دارند (ص 555). اما پا به پاي خشيار پيش ميآيد و باليدن و سربرافراختن او را ميبيند. خشيار ناآرام و عصبي است «نواي ناهماهنگ گفتارش، خنده بر لب شنوندگان مينشاند. در نگاه نخست چنين مينماياند كه هيچ نشانهاي از اندام ورزيده پدر و كششهاي مردانه او ندارد»، او تندخو و كمطاقت بود.
ساليان واپسين فرمانروايي داريوش، به دور از هياهو و كشمكشهاي آغازين رمان، يكي پس از ديگري سپري ميشود. «پارسه»، شهري كه گويي در جهان باستان همتايي ندارد، ساخته ميشود و آتوسا نيز آرام آرام در خاموشي و سازگاري هميشگي خود، به سفر ناگزير آدمي ميانديشد. پلكها را ميبندد و صدايش در ميان هياهوي سپاهيان گم ميشود. آنان را مينگرد و با خود ميانديشد «با همه توان در راه نگهداري از نام نيك و شادي مردمان، كوشش كردم. باشد كه با آسودگي به سراي ابدي بازگرديد»
خشيار جانشين داريوش ميشود تا پس از او نوه كوروش بر تخت پدر بزرگ بنشيند. اما سرانجام آتوسا چگونه است؟ نويسنده در «پي نوشت» كتاب، فروتنانه مينويسد: «نميدانم؛ و از اين روست كه رمان در اين بخش پايان ميپذيرد»
رمان «آتوسا دختر كورش بزرگ» نوشته هلن افشار را نشر جوانه توس با شمارگان هزار نسخه در 648 صفحه و با بهاي 9 هزار و 500 تومان در پاييز 1388 منتشر كرده است. اين كتاب در كمتر از چند ماه به چاپ دوم رسيد و گواه آشكار دلبستگي ايرانيان به آگاهي از كارنامه و سرگذشت درخشان پيشينيان و نياكانشان است.
نظرات