چاپ نخست كتاب «جهان در غياب آرمان شهرها» نوشته زهره روحي از سوي انتشارات موسسه فرهنگي ـ هنري جهان كتاب منتشر و روانه بازار نشر شد. اين اثر درصدد است تا تنزل موقعيت فعلي انسان در قرن بيست و يكم را تذكر دهد؛ بيآنكه در فكر پرداختن به «شهر اتوپيايي» يا «جهان ـ شهر آرماني» باشد. البته نه به اين دليل كه خواننده «امروزي» داناتر و باهوشتر از خواننده اتوپياخوان زمانهاي پيشين است؛ بلكه به اين علت كه جهان حاضر، جهاني فاقد امكان زايش روياست.\
جهان امروز، توسط شتاب جاري در زندگي، امر «جديد» را جايگزين روياهاي پيشين خود كرده و انسان امروز به عوض آرمان شهر، جستوجوگر امر نو و جديد گشته است. او به همان اندازه كه در صورت غذا، نرمافزارهاي كامپيوتري، اجاقگاز، طعم ماكاروني و آدامس، ادكلن و...، به دنبال «جديد» و جديدترين است، در پيشخوان كتابفروشيها هم جستوجوگر نظريات جديد است!
به عقيده نويسنده، «اين گفته توهين نيست، بلكه بيان واقعيت است. آن هم اين واقعيت ساده كه انسان امروزي به گونهاي پرورش يافته كه آرزوهاي پيشينياناش را در ساختن جهاني عادلانه و انسانيتر، افسانه قلمداد كند. هرچند كه در اين نفس جستوجوگري، گريز انسان امروزي از مواجهه با موقعيتي نيز ديده ميشود كه آن روي سكه نفي آرمان شهرهاي مدرنيته است: پذيرش جهان با كليه ساختارهاي ناعادلانه فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي و سياسي به همان صورتي كه هست تا بتوان عليه مدرنيته نقدش كرد. بيجهت نيست كه متفكران پستمدرن فاقد ايده جهان بهتر هستند.»
نفي يكپارچه انواع آمالهاي عدالتگرايانه مدرنيته از سوي انسان پستمدرن، آن هم تحت عنوان عدالت تكساحتي و تماميتخواه غرب، نه تنها از سيطره خشونت جهاني نكاسته است؛ بلكه علاوه بر آن به توليد و مشروعيتبخشي فرايندهاي اخير خشونتآميز محلي نيز دامن زده است و در نتيجه خصلت طبيعي ـ فرهنگي به آنها داده است. اين يك واقعيت است كه بياعتنايي به برچيده شدن امكانهاي روياپردازانه در پتانسلهاي مدرنيته، ناگزير به پذيرش جهان در وضع موجود ميانجامد. تا جايي كه گويي تقدير انسان امروزي، همانا فرو دادن قورباغه وضعيت پستمدرني است كه در آن به سر ميبرد.
در بخشي از مقدمه كتاب حاضر ميخوانيم: «اگر فرض بر اين باشد كه هر كتابي داراي ساختاري كلي است، چارچوب كتاب حاضر، همچنان كه از عنوان آن پيداست، بر محور غيبت آرمان شهرها ميگردد. به بياني، تمامي تلاش در سمت و سوي آشكار كردن پيامدهاي چنين فقداني است. مسلما اين هدف، در برخي جهات كارش به بزرگنمايي هم ميرسد كه به باور من گريز از آن اجتنابناپذير است و نميتوان به طور قطع از آن پرهيز كرد. زيرا به محض آن كه مسالهاي اجتماعي، به موضوع بررسي تبديل گردد، هم به دليل نبود معيار ارزيابي دقيق علمي (به معنايي كه در علوم طبيعي به كار ميرود) و هم به جهت سرشت "اجتماعي" خود موضوع ـحتي آن جا كه پاي مباحثي فلسفي در ميان استـ برخلاف موضوعات مورد بررسي علوم طبيعي، مورد تحت بررسي ذاتا بررسيگريز ميگردد.
به عبارت ديگر، از اينرو كه خود بررسي كنندهها نيز نه تنها با همين سرشت اجتماعي ميزيند، بلكه در ساختن آن مشاركت دارند، هرگز قادر به فاصله گرفتن كامل از موضوع مورد بررسي نيستند؛ بنابراين خواهينخواهي با مساله تقليل و يا بزرگنمايي موردهاي بررسي مواجه خواهيم بود. و هر چند هم عميقا مايل باشيم روشي را به كار گيريم كه در حد امكان از هر دو دوري جويد، اما سرشت تصرف انسان مدرن همچنان پيشاپيش با ما خواهد بود.
وقتي ميگوييم انسان مدرن جهان را به تصرف خود در آورد، منظور فقط سفرهاي ماركوپولويي و تصرف سرزمينهاي بوميان آمريكايي و استراليايي نيست، بلكه از آن بيشتر، نوع نگاه (جهانبيني) انسان مدرن پس از اعلام مرگ خدا و نشاندن جهانشناسي، به جاي خداشناسي است: شيوهاي كه مايل است همه چيز را (بدون انتساب به خدا) شناسايي و تعريف كند. يا به بياني ديگر، از تمامي رازهاي موقعيتهاي خودش در جهان پرده بردارد و جهانهاي ناآشنا (جهان درون، جهان طبيعت، جهان اجتماعي و...)، را به اصطلاح اهلي كند و بدين ترتيب، با هر اهلي كردني (به لحاظ شناختي)، آن چيز را به تصرف خود در آورد.»
در بين متفكران عصر مدرن «هايدگر» يكي از مطرحترين انديشمنداني بود كه تلاش كرد تا بر اين نوع شيوه خودمحورانه جهانبيني انسان مدرن ـكه مسلما ميتواند به صورت صرفا ابزاري و تجاوزكارانه درآيدـ غلبه كند، اما تمامي تلاشهاي دوران متاخر وي ـكه مصروف همين نيت شدـ هم به دليل احتراز خود او از «خدا» از يك سو و هم به دليل حذف مسائل اجتماعي گريبانگير انسان مدرن از سوي ديگر، با وجود سيماي زيبايي شناسانه جذاب «هستي سخنگو» و انسان در مقام «شبان هستي» با شكست مواجه شد. اما طنز تلخ قضيه اينجاست كه اين اثر فلسفي، با وجود نيت ضد خودمحورانه انسان مدرن، به دليل «بيخدايي»اش، تبديل به قال ديگري از نگرشهاي خودمحورانه انسان مدرن به جهان و انسان شد! و بدين ترتيب هايدگر نيز همچون تمامي فرزندان خلف عصر مدرن، مجبور شد براساس تقدير تاريخياش، با نگاه و تعريف خلاقانه خويش به سراغ انسان و جهان برود و از طريق اهلي كردنشان، به تصرف هر دو برآيد!
در واقع، ساخت «آرمان شهر» به منزله «رويايي براي زندگي بهتر»، يكي از شيوههاي «اهلي كردن» جهان به شمار ميآيد.
ماهيت اجتماعي و خلاقانه جهان مدرن، ظهور پستمدرنيسم: آرمان گسست از آرمان شهرها و نئوليبراليسم؛ مهمان ناخوانده پست مدرنيسم، عناوين فصول سهگانه اين اثرند.
چاپ نخست كتاب «جهان در غياب آرمان شهرها» در شمارگان 550 نسخه، 135 صفحه و بهاي 25000 ريال راهي بازار نشر شد.
نظر شما