شايد در نگاه اول شخصيت «دراكولا» به عنوان مهمترين شخصيت فيلمهاي سينمایی ترسناک شناخته شود؛ اما نبايد از نام شخصيت ديگری بگذريم كه او هم مانند دراكولا از ادبيات به سينماي وحشت آمده است. دكتر «فرانكشتاين» نام اين شخصيت و پرداخته تخیل «مری شلی» است./
فرانکشتاین دانشمند جوان و جاه طلبی است که با استفاده از کنار هم قرار دادن تکههای بدن مردگان و با استفاده از نیروی الکتریکی جانوری زنده به شکل یک انسان و با ابعادی اندکی بزرگتر از یک انسان معمولی میسازد. موجودی با صورتی مخوف و ترسناک که بر همه جای بدنش رد بخیههای ناشی از زخم به چشم میخورد. این موجود تا بدان حد وحشتناک است که همگان، حتی خالقش از دست شرارتهای او فرار میکند؛ هیولایی که خالقش نیز نمیتواند آن را کنترل کند و خود مقهور آن میشود.
«مری وول استوِنکِرافت گادوین شلی» نويسنده اي بريتانيايي است كه شخصيت فرانكشتاين را وارد ادبيات كرد. اما در واقع بايد اذعان داشت كه اين فيلمهاي سينمايي بودند كه شخصيت فلسفي «مري شلي» را تبديل به يكي از هراسآورترين هيولاهاي تمام دوران كردند.
مري شلي اين رمان را به پيشنهاد «لرد بايرون» نويسنده و شاعر رمانتيك همدورهاش نوشت. مري شلي اين داستان را در سال 1818 با عنون «فرانكشتاين جوان» با «پرومته عصر مدرن» منتشر ساخت.
سينما البته داستانهاي هراسآوري را با الهام از ادبيات ساخته و موفقيت مهمترين فيلمهاي تاريخ سينما همچنان مديون نگارش رمانهايي است كه حس ترس و وحشت را در مخاطب ايجاد ميكردند.
«دراكولاي برام استوكر» ، «رواني» ، « بچه رزمزي» ، «درخشش» و ... همگي ملهم از داستانهايي اند كه با موفقيت در ادبيات رو به رو شده و شايد بهرهگيري سينماي هراس انگيز دنيا( كه در دوران مدرن در جايگاه سينماي تجاري جا گرفته) از اين ادبيات به همين دليل پرمخاطب بودن و جذابيت بوده است.
هيولاي دست ساز فرانكشتاين نامي ندارد، چون هيولا خود از چند تكه متفاوت ساخته شده و نمادي از نفرت و خشونت انسان مدرن است.
فرانكشتاين در حقيقت مخلوقي بي بنيان است كه به راحتي در برابر خالق خود نافرماني كرده و طغيان ميكند و چنان ظاهري كريه و زشت دارد كه هر بينندهاي را تا مدتها در كابوس فرو ميبرد. انسان مدرن نيز بيباكانه در قرن نوزدهم و بيستم اختراع و خلق ميكرد كه البته هنوز اين روند و با سرعتي اعجاب انگيز ادامه دارد. اما «شلي» با نقد سيستم توليدمداري انسان و دور شدن او از هويت اوليه و ابتدايياش كه همانا انسانيت است، هيولاي فرانكشتاين را محصول شرايطي ميداند كه اختراع نفرت انگيز او موجب شده است.
بر اساس اين رمان تا كنون بارها در سينما اقتباسهایی صورت گرفته است. نخستين اقتباس سينمايي از داستان شلي به سال 1910 بازميگردد كه «جي داولي» آن را كارگرداني كرد.
در سال 1921 «اگونيا تستا» از ايتاليا، «رونالد لي» در سال 1939 (اقتباس او از مهمترين اقتباسهاي سينمايي از اين رمان است)، «مل والاس» در سال 1971 و «جيمز اورمورد» درسال 1984 با اقتباس از اين رمان فيلم ساختند.
اما مهمترين اقتباس سينمايي از رمان «فرانكشتاين» به سال 1935 و اقتباس «جيمز وال» از داستان شلي باز ميگردد.
وال در سال 1931 نيز فيلمي را با عنوان «فرانكشتاين» ساخته بود، اما محبوبترين فيلمي كه بر اساس رمان شلي ساخته شده، فيلمي است كه او در سال 1935 و با بازي «بوريس كارلوف» ، «كالين كليو» و «السا لنچستر» با عنوان «تولد فرانكشتاين» ساخت.
ساخت بيش از صدها نمایش و 48 اثر سينمايي و تلويزيوني پر بيننده، به هر حال نشان از اين دارد كه اين هيولاي علممدار همچنان محبوب انسان مدرن است كه خود ميسازد و خلق ميكند؛ ولي چنان بيباكانه غرق لذت اين آفرينش ميشود كه فراموش ميكند روزي او هم قرباني اين غرور خواهد شد.
نظر شما