سه‌شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۷ - ۰۹:۳۸
اعترافات ذهن خطرناک یک کلاغ

این کتاب زندگی‌نامه ادگار آلن پو است که به صورت فرضی از زبان خودش روایت می‌شود.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «یک فنجان قهوه با ادگار آلن‌ پو» نوشته اندرو بارجر از سوی انتشارات نگاه منتشر شد. اندرو بارجر نویسنده این کتاب ویراستار شماری از کتاب‌های تحسین‌شده‌ای مانند «تفسیر و نشانه‌های داستان‌ها و شعرهای ادگار آلن‌پو» و همچنین سخنگوی فضای ادبی گوتیک است. این کتاب در حقیقت زندگی‌نامه آلن ‌پو به زبان خودش است و اندرو بارجر نوشتن این کتاب را به صورت راوی اول شخص با استفاده از مطالعات دقیق نامه‌ها و مقالاتی که آشنایان پو نوشته بودند، انجام داده است.

بارجر درباره زندگی آلن‌پو در موخره این کتاب آورده است:
«بعد از تحقیق درباره زندگی پو متقاعد شدم که پو نه فقط یکی از بزرگترین نویسندگان آمریکا بود بلکه زندگی سحرآمیز و رازآلودی داشته است. زندگی پر از عشق، غم، و درگیری‌های بی‌انتهای هنرمندی که از قبول نوشته‌هایش یا پیوستن به صدای ادبی روز برای کسب محبوبیت امتناع می‌کرد و  در  فقر شدید هم درگذشت.»

بارجر بیشتر این تحقیقات را زمانی انجام داده است که در حال نگارش کتاب «تفسیر و نشانه‌های داستان‌ها و شعرهای ادگار آلن‌پو» بوده است. او درباره گردآوری این کتاب می‌گوید:
«در طول طرح ریزی «یک فنجان قهوه با پو» نوشتن داستانی را با استفاده از نامه‌های واقعی به عنوان چارچوب و بر اساس شخصیت اول راوی یعنی پو تنظیم کردم تا واقعا پو را به زندگی بیاورم. می‌خواستم رویدادهای شگفت‌انگیز زندگی پو را آشکار کنم بنابراین خوانندگان بیشتر از یادگیری می‌توانند او را زندگی کنند... شمار زیادی از افراد آشنا در زندگی او وجود داشتند که در صفحات این کتاب نمی‌گنجید.»

از مسائل مهمی که در موخره این کتاب به آن اشاره شده، مساله جنون ادگار آلن‌پو است. برخی بر این باورند که حالت‌های شیدایی در پو وجود داشته و وی به لحاظ روانی چندان از وضعیت مطلوبی برخوردار نبوده است. بارجر این مساله را رد می‌کند و دلیل حملات پو را هم در زندگی‌نامه پو می‌آورد و هم در موخره کتاب به روشنی به آن پاسخ می‌دهد:
«تئوری من این است که به خاطر درگیری با جان آلن (پدرخوانده پو) احتمالا از زخمی جدی در سرش رنج می‌برد که سبب صدمه دیدن جمجمه یا زخم بافت مغزش شده که در طی سال‌های بعدی بدتر شده است. امروزه اصطلاح رایج پزشکی‌اش «جراحت مغزی اکتسابی» است. جراحت مغزی اکتسابی می‌تواند بر مهارت‌های فیزیکی همانند سخن‌گفتن، هماهنگی، تعادل، قدرت، هماهنگی چشم و دست، و جهت‌یابی فضایی تاثیر بگذارد و ممکن است سبب حمله شود و تمام این نشانه‌ها می‌تواند با مستی اشتباه گرفته شود. دکترهای بسیاری بیماری پو را «گرفتگی رگ مغز» تشخیص دادند که بهترین توضیح در آن زمان بوده است.»

همچنین بارجر برای اثبات صدق مدعای خود یک نمونه از نامه‌های ادگار آلن‌پو را به جان آلن می‌آورد. در این نامه پو نوشته است:
« گوش‌هایم خون ترشح می‌کند و این موضوع دائمی است و سردردهایم دیوانه‌کننده‌اند. به سختی می‌دانم چه می‌نویسم. نمی‌خواهم بیشتر بنویسم. لطفا کمی پول برایم بفرستید.سریع...»



در نهایت صدمات مغزی و میگرن‌های شدید و کشمکش‌های دیوانه‌کننده افسردگی که سبب شد بعضی‌ها فکر کنند ادگار آلن‌پو دیوانه بوده است.

در کتاب «یک فنجان قهوه با پو» در 25 فصل از 2 سالگی تا 40 سالگی زندگی پو از زبان خودش روایت می‌شود. در انتهای فصل اول می‌خوانیم:
«به محض ایستادن در کنار جان آلن به من گفته شد دست‌ها درون جیب‌هایم به سگک کفشم نگاه کنم. انگشتش را زیر چانه‌ام قرار داد و سرم را بالا آورد:
«ادگار پو، به من نگاه کن پسر. تو امروز زندگی جدیدی را آغاز می‌کنی. امروز برای زندگی با من می‌آیی.»

زندگی پو با ذکر خاطراتی از دوران تحصیلش دنبال می‌شود و برای اولین بار در مدرسه است که پو می فهمد به دنیای شعر و ادبیات علاقه ویژه‌ای دارد:
« - من فقط یک آرزو دارم. اینکه بزرگ‌ترین شاعر آمریکا شوم.
بزرگترین شاعر آمریکا. چه چرندیاتی! ... شعر؟ جایگاه شعر در آمریکا در میان خرابه‌هاست نه در جامعه‌ای قابل احترام.
همه کلاس به این موضوع خندید،‌ هنوز ترکه دندانه‌دار گلویم را رها نکرده بود. می‌خواستم انکار کنم. «شعر می‌تواند زبان عشق یا هیولای مرگ باشد. یکی از بزرگ‌ترین شکل‌های هنر ماست.»
 
در ادامه پو از خاطرت قرائت اولین اشعارش توسط دیگران می‌نویسد و احساسی را که هنگام شنیدن اشعار خود از زبان دیگران به او دست می‌دهد را بیان می‌کند:
«همانطور که از ایوان به جملات خودم که از پنجره شنیده می‌شد گوش می‌دادم،‌ اشعه‌ای از خورشید بر سرتاسر بدنم می‌تابید. جان آلن به من یاد داده بود که مردان طبقه اشراف هرگز احساسات‌شان را در فضای عمومی نشان نمی‌دهند، با این حال چشم‌هایم چشمه غم شد:
هلن، زیباییت برای من
یادآور درختان نیسا از گذشته هاست
ملایم آن سوی دریاست
بیزار خسته از سفر سرگردان به سوی
ساحل تنت بازمی‌گردم...
 
آن روز به قدرت نثرم پی بردم و قسم خوردم که هرگز آن را رها نکنم.»


اندرو بارجر
 
مشکلات ادگار با رفتن به دانشگاه و برنیامدن از پس هزینه‌های آن آغاز می‌شود. پو قادر به تامین هزینه‌های خود نیست و جان آلن – پدرخوانده‌اش- هم از تامین آن هزینه‌ها سرباز می‌زند. در میانه این کتاب می‌خوانیم:
« در دسامبر آن سال مجبور شدم دانشگاه را به خاطر بدهی‌هایم ترک کنم. در شبی تیره جان آلن برای بازگرداندنم کالسکه‌ای فرستاد. اوبادیا و خدمتکار دیگر پدرم مرا به سرعت از اتاقم منتقل کردند، مثل زندانی‌ای که برای اعدام برده می‌شود.»
 
نقطه اوج این رمان درگیری بین ادگار و جان آلن بر سر نوشته‌های ادگار آلن‌پو است و جان آلن در این درگیری نوشته‌های پو را که هفته‌ها برای نوشتن آن‌ها رنج برده بود را می سوزاند:
«... قبل از آنکه بتوانم پاسخی دهم او فانوس را از دستانم قاپید و در کشویی آن را باز کرد و آتش آن را در انتهای دسته کاغذی قرار داد. فریاد کشیدم و برای گرفتن آن حمله بردم. نه!
یک لگد غیرقابل پیش‌بینی در معده‌ام دریافت کردم و نفس‌زنان جلوی کالسکه افتادم. وقتی نگاه کردم آتش فانوس روی زمین بود و شعرهایم آنچه که برایش بسیار سخت تلاش کرده بودم شبیه مشعلی در هوا می‌سوخت.
جان آلن بالای سرم ایستاد:
 لطفا نوشته‌هایم!
بلند شدم اما او دوباره با لگد مرا به زمین انداخت. همان‌طور که رد سوخت کاغذ پوسته‌پوسته شده و خاکستر روی لباسم می‌ریخت به خاطر داغ بودن آن‌ها اذیت می‌شدم اما جرات نداشتم بر خلاف خشم جان آلن حرکت کنم... او مشعل کاغذی در حال سوختن را به قسمت میانی بدنم پرت کرد. برای دور کردن آن پریده سپس با کف دستم کوبیدمش. ماه‌ها کارم از بین رفته بود.»
 
ادگار برای جمع‌آوری کتاب شعر خود تلاش‌های فراوانی می کند و در انتها با قبول هزینه چاپ آثارش موفق به انتشار اولین کتاب خود می‌شود اما در نهایت اولین کتاب او با شکست مواجه می‌شود:
 
«وقتی که دوباره‌نویسی‌ام تمام شد، بلافاصله تیمور لنگ را برای انتشار توسط کالوین.اف.اس. توماس کس که مشتاق اشعارم بود،‌ مرتب کردم. قرارداد این بود: من کل مبلغ چاپ را پرداخت می‌کردم و توماس برای کتاب بازاریابی می‌کرد... برای دلسرد کردنم تیمور لنگ به میزان زیادی نادیده گرفته شود، چون توماس ناشر کوچک و بی‌تجربه‌ای بود و نمی‌توانست آن را در هیچ یک از روزنامه‌های بوستون نقد کند.»
 
در نهایت ادگار دلسرد از حمایت‌نشدن نوشته‌هایش در 26 می در ارتش آمریکا زیر نام مستعار ادگار .آ. پری برای پنج سال ثبت‌نام می‌کند و به هر طریقی در زمان های کوتاهی که به دست می‌آورد، به نوشتن ادامه می‌دهد. پو داستان‌هایش را برای هم‌دوره‌های خویش می‌خواند و با تشویق آن‌ها مواجه می‌شود:
«اولین سال حضورم در دانشکده افسری وست پوینت نسبت به ارتش مستلزم ده برابر مطالعه شدیدتر بود... دانشجویان هم‌رده‌ام داستان‌هایم را که در نور آتش شب‌های زمستان برایشان می‌گفتم دوست داشتند. وقتی لحظه‌ای برای دیدن چشم‌های حیرت‌زده‌شان مکث می‌کردم مثل این بود که یک دسته محصول عالی کشاورزی را مشاهده می‌کنم. مطمئن نبودم که به خاطر افسردگی‌ام بود و یا اشتیاق شدیدم برای دیدن واکنش شنوندگانم اما داستان‌هایم به طور هولناکی روز به روز بهتر می‌شدند.»


ادگار آلن‌پو
 
ضربه نهایی به روح و روان ادگار زمانی وارد می‌شود که می‌فهمد ناپدری‌اش برای بار دیگر با زنی جوان ازدواج کرده و دیگر هیچ مسئولیتی درباره او نخواهد پذیرفت:
«کار لوییزا همسر جدید جان آلن مشخص بود و اگر چه هرگز آن زن را ملاقات نکرده بودم جای سوال نبود که او تلاش می‌کند آخرین نشانه‌های عاطفی جان آلن نسبت به من را نابود کند. لوییزا و بچه‌هایش از ازدواج اول به همراه پسر جدیدش هیچ جایی در زندگی جان آلن برای پسر فقیری که هرگز شایسته فرزند‌خواندگی نشد، باقی نگذاشتند.»
 
اما با وجود این ادگار باز هم از جان آلن قطع امید نمی‌کند و به نامه‌نگاری‌هایش برای اخذ کمک از او ادامه می‌دهد. در نهایت تلاش‌های ادگار هیچ نتیجه‌ای نمی‌دهد و جان آلن حتا در لحظه مرگش هم او را پس می‌زند و در نهایت ادگار را از ارث نیز محروم می‌کند.
 
پو به هر شکلی که هست به نوشتن ادامه می‌دهد و داستان‌هایش در مجلاتی که خودش ویراستاری آن‌ها را به عهده دارد، به چاپ می‌رسد و بازخوردهای نسبتا مثبتی دریافت می‌کند. در این بین اعتراضاتی به رفتارهای او که حمل بر بدمستی می‌دانند، می‌شود و ادگار همواره باده‌نوشی را انکار می‌کند:
«برای ماه‌ها خصوصیات نانجیبانه یک مست را نشان دادی، پشت میزت می‌لرزی.
در میان تعجبیش با کنایه گفتم:
وقتی سردردهای شدیدم سراسر بدنم را خرد می‌کند غیر قابل کنترل در پشت میزم می‌لرزم اما در زمان کار یا ناهار نوشیدنی نمی‌خورم.»
 
کم‌کم داستان های پو طرفدار پیدا می‌کند و ناشران محلی برای چاپ آن‌ها با او تماس می‌گیرند. قرار بر این می‌شود که «داستان‌های عجیب و غریب» را در هفتصدوپنجاه جلد چاپ کنند و پو نومیدانه در نامه‌ای از واشینگتن ایروینگ می‌خواهد که یادداشتی برای صفحه اول کتابش بنویسد تا آینده چاپ کتابش و همچنین فروش آن را تضمین کند. ایروینگ به نامه او پاسخ می‌دهد و می‌نویسد:
« داستان کوتاه شما را با لذت خواندم. سبک زیبا و منحصر به فرد شما در سراسر داستان حفظ می‌شود... داستان آخرتان بهترین است. ساده است و اگر چه که داستان اول برای نشان دادن تصویر روشن ذهنتان با بدگمانی‌تان بسیار پر اضطراب است. داستان با کم‌اثر کردن سبک بعضی از جملات بهبود پیدا می‌کند...»
 
در 32 سالگی پو به نوشتن داستان «قتل‌های خیابان مورگ» روی می‌آورد. او در این کتاب اولین شخصیت کارآگاهی را در ادبیات داستانی پدید می‌آورد. با افزایش چاپ آثار وی و انتشار داستان‌هایی خارج از سبک نرمال ادبیات گوتیک، گاهی اوقات با نام مستعار آیدا گری می‌نوشت اما بلافاصله دریافت که دنیا متوجه می‌شود که این یک اسم مستعار است.
پو در 36 سالگی شعر کلاغ را می‌سراید. این اثر شعری حزن‌انگیز است از زبان عاشقی که به جنون کشیده می‌شود. در این بین نوعی کلاغ سخن‌گو به شکلی مرموز با عاشق پریشان حال ملاقات می‌کند و شاهد سقوط مردی جوان به جنون است. در این شعر ارجاعاتی به فولکلور و ادبیات کلاسیک وجود دارد.

اما بر خلاف انتظار این شعر با انتقادات تند و تنگ‌نظرانه‌ای روبه‌رو می‌شود و پو بیش از بیش افسرده. بیماری پو در چهل سالگی به اوج خودش می‌رسد و در این بین شکست‌های عاطفی نیز باعث به جلو انداختن این از پا افتادگی می‌شود. در نهایت پو در بیمارستان بستری می‌شود و جانش را از دست می‌دهد:
« چرخ‌های برانکارد در راهرویی با کاشی‌های لب‌پریده چرخید و وارد اتاقی خالی شد. پرستاری خودش را با روشن کردن فانوس‌هایی که در دو طرف تخت به شکل هلالی تزیین شده بودن،‌مشغول کرد... به آن‌ها گفتم:
منتظران  اینجا هم هستند... شیطان در برج ناقوس کلیسا... شیطان با شاخی خونی..
دکتر موران گفت: آقا می‌خواهیم هر آنچه می‌توانیم را برای کمک به شما انجام بدهیم.
-پس به من یک اسلحه بدهید آن را روی سرم بگذارم.
 
من آن شب را به تکان خوردن و چرخیدن گذراندم و ... نزدیک پنج شنبه صبح در چنان وضعیت اندوهباری بودم که پرستاران دکتر موران را صدا زدند. «دکتر سریع بیایید» یکی از پرستارها در حالی که داخل می‌شد گفت:
 
بزرگ‌ترین شاعر آمریکا نزدیک مرگ است
 
خداوندا به روح بیچاره‌ام رحم کن!»
 
مراسم خاکسپاری پو بیشتر از سه دقیقه طول نمی‌کشد و بسیار سنگدلانه و دور از جوانمردی به خاک سپرده می شود. به گفته جی آلدن وستون اگر تشییع جنازه برای یک روز عقب می‌افتاد تا عموم مردم از مرگش آگاه شوند افراد بانفوذ بیشتری تابوت را دنبال  و افراد شایسته بیشتری مجال حضور در خاکسپاری را پیدا می‌کردند.
 


کتاب «یک فنجان قهوه با ادگار آلن پو» اثر نویسنده‌ای است که عمری به تحقیق در زندگی و آثار پو گذراند. جذابیت این اثر در این است که در قالب زندگی‌نامه و از زبان خود پو نوشته شده است. خواننده با مطالعه این کتاب به تمام وجوه زندگی پو اعم از زندگی شخصی و حرفه‌ای و روابط کاری و عاطفی او اشراف می‌یابد.

این کتاب در 344 صفحه به قیمت 35000 تومان در شمارگان 500 نسخه با ترجمه فروغ مهرزاد به تازگی از سوی نشر نگاه منتشر شده است. 
 
 

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • عشق کتاب ۱۲:۰۰ - ۱۳۹۷/۰۶/۱۳
    معرفی هایی که تو سازندگی مینویسه هم خیلی جامعه. اینم مثل هموناس. تیترش هم عالی بود
  • یاسر ۱۲:۵۵ - ۱۳۹۷/۰۶/۱۵
    یکی از بهترین معرفی هایی که خونده بودم

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها