یکشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۷ - ۰۹:۰۷
چاپ پنجم زوربای یونانی در انتشارات امیرکبیر

تیمور صفری شاهکار نیکوس کازانتزاکیس را در سال 1347 ترجمه کرد و در انتشارات امیرکبیر منتشر شد. چاپ پنجم این ترجمه به تازگی منتشر شده است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)،«زوربای یونانی» نوشته نیکوس کازانتزاکیس نویسنده یونانی، اولین بار در سال ۱۹۴۶ منتشر شد و برای این نویسنده شهرتی جهانی به همراه آورد. این رمان در ایران نیز با اقبال خوبی روبه رو شد و چندین ترجمه خوب از آن در بازار موجود است. کازانتزاکیس از آن دست نویسندگانی است که در ایران مورد توجه قرار گرفته است و در دهه‌های گذشته، آثارش همواره تجدید چاپ شده است و تاثیرگذار بوده است. در این میان «زوربای یونانی» مورد توجه بیشتری نسبت به دیگر آثار این نویسنده قرار گرفته است.

نیکوس کازانتزاکیس در دوره‌های مختلف، تحت تأثیر جریانات متعدد و زمان‌های متفاوت قرار گرفت که می‌توان از مسیحیت، بودیسم، فلسفه فریدریش نیچه، هانری برگسن، هنری جیمس، آرتور شوپنهاور نام برد. این تاثیر را در زوربای یونانی به خوبی می‌توان مشاهده و تحلیل کرد.

راوی، رمان زوربای یونانی، روشنفکر یونانی جوانی است که می‌خواهد برای مدتی کتاب‌هایش را کنار بگذارد، بنابراین برای راه‌اندازی مجدد یک معدن زغال‌سنگ، به جزیره کرت سفر می‌کند. قبل از مسافرت با مرد شصت و پنج ساله راز‌آمیزی به نام آلکسیس زوربا آشنا می‌شود. این مرد وی را قانع می‌کند که او را به‌عنوان سرکارگر معدن استخدام کند. پس از رسیدن به جزیره کرت در مسافرخانه مادام هورتانس اقامت کرده و شروع به کار روی معدن می‌کنند. با این حال راوی نمی‌تواند بر وسوسه‌اش برای کار روی دست‌نوشته‌های ناتمامش درباره‌ زندگی و اندیشه بودا خودداری کند. در طول ماه‌های بعد زوربا تاثیر بسیار عمیقی بر مرد می‌گذارد و ...

از کتاب «زوربای یونانی» تاکنون یک اقتباس سینمایی موفق در سال 1964 به نام «زوربای یونانی» و یک نمایش موزیکال با نام «زوربا» در سال 1948 ساخته شده است.

بخشی از متن رمان:
هر روز شنبه این پیرزن تشکچه خودش را دم پنجره می‌کشید آینه کوچکش را بیرون می‌آورد و چند تار مویی را که داشت شانه کرده و به دقت فرق باز می‌کرد. با زیرکی مواظب اطراف بود تا کسی متوجه کارهایش نباشد و اگر صدایی می‌آمد فوراً جابه‌جا می‌شد و قیافه‌ای می‌گرفت که انگار به چیزی توجهی ندارد. و خود را بخواب می‌زد. اما چطور می‌توانست بخوابد، منتظر آوازهای عاشقانه بود، آن‌هم در هشتاد سالگی! می‌بینی زن چه موجود مرموزی است؟ الان دلم می‌خواهد برایش گریه کنم ولی آن موقع آدم لاقیدی بودم، چیزی درک نمی‌کردم و به او می‌خندیدم و مسخره‌اش می‌کردم. یک روز خیلی ناراحت شده بود چون به‌خاطر دختربازی‌هایم مرا شماتت می‌کرد. به همین جهت روبرویش ایستادم و صاف و پوست‌کنده هرچه به دهنم آمد بهش گفتم: «چرا هر شنبه برگ گردو به لب‌هایت می‌مالی و فرق باز می‌کنی؟ لابد فکر می‌کنی می‌آییم برای تو آواز بخوانیم، ما این کار را به‌خاطر کریستالو می‌کنیم نه به‌خاطر تو که به یک نعش گندیده می‌مانی.»
دو قطره اشک از گوشه چشم‌هایش سرازیر شد و مثل سگ خودش را مچاله کرد و چانه‌اش به لرزه افتاد. من مرتباً جلو می‌رفتم و فریاد می‌زدم: «کریستالو، کریستالو» تا صدایم را بهتر بشنود.
جوان‌ها موجودات قسی‌القلبی هستند. آن‌ها انسان نیستند و چیزی درک نمی‌کنند. مادربزرگ دست‌های باریکش را رو به آسمان کرد و فریاد کشید: «از ته قلبم تو را نفرین می‌کنم.» از آن روز قوایش رو به تحلیل رفت. کم‌کم آب شد و دو ماه بعد روزهای آخرش را می‌شمردند. روزی که آخرین نفسش را می‌کشید چشمش به من افتاد. مثل لاک‌پشت فش فش می‌کرد. و سعی می‌کرد با انگشت‌های استخوانی‌اش به من بچسبد: «تو بودی که مرا به این روز انداختی، الکسیس. تو باعث مرگ من شدی، خدا لعنتت کند. الهی آنچه کشیدم به سر تو هم بیاید.»

«زوربای یونانی» نوشته نیکوس کازانتزاکیس با ترجمه تیمور صفری در انتشارات امیرکبیر با قیمت 30000 تومان به چاپ پنجم رسیده است. 
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها