نشر ستارگان درخشان روایت داستانی زندگی شهید حاج محمدعلی خانعلی و دو فرزند شهیدش را در کتاب «بیبیجان» منتشر کرد.
کتاب قصه زندگی محمدعلی خانعلی از اهالی روستای زفره اصفهان است که در شش سالگی پدرش را از دست داده و به دعوت برادر بزرگترش، همراه با مادر به عراق میرود و در کاظمین ساکن میشود. دوازده سال بعد در هجده سالگی به ایران بازمیگردد و با دختر عمویش به نام بیبیجان ازدواج میکند و دوباره راهی عراق میشود.
در عراق زندگی سختی را میگذراند ولی به دلیل همراهی و صبر بیبیجان موفق میشود کار و کاسبی خوبی راه بیندازد و تعدادی از فامیل خود و همسرش را که به عراق آمده بودند سامان بدهد. با زمزمههای شکلگیری انقلاب، به دلیل روابط سیاسی بد حاکم بین دولتهای عراق و ایران دوبار از عراق اخراج میشوند و بار دوم برای همیشه در اصفهان ساکن میشوند.
فرزندان بزرگش از انقلابیون بودند و در تظاهرات اصفهان نقش مهمی داشتند. دو پسر بزرگش عضو سپاه شدند و ابتدا چهار فرزندش و سپس خود او راهی جبهههای جنگ میشوند. ابتدا به دلیل تبحر در آشپزی و سابقه اداره چند ساله چلوکبابی در عراق و ایران به عنوان آشپز در جبهه مشغول میشود ولی بعدها به دلیل تسلط به زبان عربی، توسط شهید خرازی به واحد اطلاعات عملیات معرفی میشود و کار شنود را انجام میدهد.
کاظم فرزند دومش در عملیات والفجر یک شهید میشود. همزمان صادق فرزند کوچکش مجروح میشود و همه به گمان اینکه شهید شده برای او حجله عزا میزنند. سه سال بعد از شهادت کاظم، در عملیات کربلای پنج و در منطقه شلمچه محمدعلی خانعلی و فرزندش صالح نیز به شهادت میرسند و بی بی جان میماند و غم دو فرزند شهید و همسفرش که بیش از چهل سال از عمرش با او روزگار گذرانده است.
بیبیجان باقری مادری است که در سختترین شرایط با صبوری و شکیبایی، همسر خویش را همراهی کرد و در تربیت فرزندان و حتی فرزندان نزدیکان خویش، اخلاق نیکو و اعتقادات مذهبی را به گونهای در وجود آنها نهادینه کرد که همگی پای حفظ نظام و انقلاب از جان و مال خود گذشتند. بیبیجان در گوشه گوشه خاطرات و زندگی محمدعلی خانعلی جایگاه ویژهای داشت.
زاویه دید قصه اول شخص است و کتاب از کودکی تا شهادت از زبان شهید محمدمهدی خانعلی روایت میشود و تنها روایت آخر که شهادت محمد علی و صالح پسرش است از زبان صادق پسر کوچک شهید بیان میشود که نوع روایت و این زاویه دید، به جذابیت داستان کمک شایانی کرده است.
«ایران- عراق- کاظمین»، «ایران- اصفهان- انقلاب اسلامی»، «ایران- بحران- جنگ»، « ایران- جنگ تحمیلی- دفاع مقدس» و «روایت صادق» عنوان پنج فصلی است که نویسنده زندگی شهید محمدعلی خانعلی و دو فرزند شهیدش و صبوری همسرش بیبیجان در این ادوار را روایت کرده و در فصل ششم با عنوان «به روایت تصویر» تصاویری از پدر و پسران شهید خانعلی و بیبیجان ضمیمه کتاب شده است.
در قسمتی از کتاب میخوانیم: «قرار بود پیکر صالح فردای همان روز تشییع شود. هنوز از بابا خبری نرسیده بود و پیگیریهای جواد هم نتیجهای نداشت. تعداد مجروحان شیمیایی و بیمارستانها و مکانهای دیگری که مجروحان را برای مداوا میبردند، آنقدر زیاد بود که در این سه روز نتوانسته بودیم از بابا خبری پیدا کنیم.
عصر بود که تلفن زنگ زد. گفتند: پسر عمو از تهران با جواد کار دارد. صحبتهای جواد که تمام شد، با بغضی در گلو و چهرهای پر از اشک رو به مادر کرد.
- مادر! حاجی خانم! بگو یا حسین! یا حسین! بابا شهید شده!
مادر هنوز از داغ علی رنجور بود که داغ صالح هم بر آن افزوده شد و حالا خبر شهادت بابا، تاب و توان این پیرزن را گرفت. ناله خفیفی از گلوی مادر شنیدم. مادر غش کرد.»
کتاب «بیبیجان» به قلم علی هاشمی در 242 صفحه با شمارگان 1500 نسخه و بهای 12000 تومان توسط انتشارات ستارگان درخشان روانه بازار کتاب شده است.
نظر شما