یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۱:۵۰
​رکورد «ساندی تایمز» با ایده‌ای از مادرشوهر!

رمان «همسر چای‌کار» اثر داینا جفریز که شانزده هفته در صدر پرفروش‌های ساندی تایمز بود، با خریداری حق ترجمه و انتشار آن توسط نشر نفیر در ایران منتشر شد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، رمان «همسر چای‌کار»، اثر دایناجفریز، توسط نشر نفیر راهی بازار نشر شد. این کتاب شانزده هفته‌ متوالی پرفروش‌ترین کتاب به انتخاب ساندی تایمز بود و از این بابت رکورددار است. انتشارات نفیر حق انحصاری چاپ و ترجمه این اثر در ایران را خریداری کرده است.
 
«همسر چای‌کار» که دارای 35 فصل است، دومین رمان داینا جفریز است که راز عشق، اندوه و شادی را بیان می‌کند. این رمان در سیلان دهه‌های 1920 و 1930 می‌گذرد. شخصیت‌های داستان لحظه‌به‌لحظه جان می‌گیرند و رازها برملا می‌شود. مزرعه‌ چای، پس‌زمینه‌ای است که عشق و فقدان در آن در هم می‌تنند. از آغاز تا پایان کتاب، پر از پیچ‌وخم‌هایی است که مخاطب مسحورشان می‌کند.
 
داینا جفریز در یاداشتی درباره این کتاب آورده است: «ایده‎ی این داستان زمانی به ذهنم رسید که مادرشوهرم، جُون جفریز،  به یاد دوران کودکی‎اش افتاد که در دهه‎های ۱۹۲۰ و اوایل ۱۹۳۰ در هندوستان و برمه سپری شده بود. وقتی از چای‎کاران سیلان و هند، داستان‎هایی تعریف می‎کرد که سینه‎به‎سینه از خانواده‎اش به او رسیده بود، به فکر نقطه‎نظرهای مختلف درباره‎ی مسئله‎ی نژاد افتادم، به‎ویژه تعصبات خاص آن زمان.

ایستگاه بعدی من، گرد‎آوری صدا در مرکز مطالعات جنوب آسیا در دانشگاه کمبریج بود، جایی که صداهای ضبط‎شده‎ی فوق‎العاده‎ای یافتم که آن دوران را از نو زنده کرد. بعد از آنکه نخستین پیش‎نویس کتاب را نوشتم، به سری‎لانکا رفتم. بااینکه هاتون، دیکویا و نووارا الیا مکان‎هایی واقعی هستند، مزرعه‎ی هوپر، ملغمه‎ای از مکان‎های متعدد است و در مقایسه با موقعیت حقیقی هاتون یا دیکویا، در ارتفاع بالاتری قرار دارد. و بااینکه در سیلان‎تی‎ترِیلز و در خانه‎ی ییلاقی کشاورزی در کنار یک دریاچه اقامت کردم، آن دریاچه، همان دریاچه‎ی داستان نیست.

در تپه‎های خیال‎انگیز و مِه‎گرفته‎ی مزارع چای، «همسر چای‎کار» من، لابد باید زندگی ممتاز و فوق‎العاده‎ای می‎داشت، ولی من برایش تنگنایی آفریدم که تمامی فرضیات او درمورد تفاوت‎های نژادی را به بوته‎ی آزمایش می‎کشید، و کاوشی بود در نقطه‎نظرات مستعمراتی که چگونه چنین فاجعه‎ای را برای او رقم زدند.

از لحاظ پزشکی امکان‎پذیر است که دوقلوهای غیرهمسان، دو پدر مجزا داشته باشند، ولی در رابطه با تولد یک نوزاد کاملاً تیره از زوجی کاملاً سفید، بهترین مورد ثبت شده، مورد ساندرا لِینگ  است که در دهه‎ی ۱۹۵۰، از پدر و مادر آفریقایی سفیدپوستی در آفریقای جنوبی متولد شد و از پوستی کاملاً سیاه، موهایی به‎شدت مجعد و سایر بارزه‎های نژاد سیاه برخوردار بود. برای مطالعه‎ی بیشتر درباره‎ی ساندرا، به وقتی سفید بود: داستان واقعی خانواده‎ای دوپاره بر سر نژاد  به قلم جودیت اِستون  یا به صفحه‎های ۷۰ تا ۷۳ از کیستیم و آیا در قرن ۲۱ اهمیتی دارد؟  اثر گَری یانگ  مراجعه کنید.

در روزهای نخست، کاملاً عادی بود که مردان بریتانیایی که در هندوستان و سیلان کار می‎کردند، عروس «بومی» بگیرند، زیرا حس می‎شد به‌این‌ترتیب، مردان راحت‎تر جا می‎افتند و با جمعیت محلی بهتر کنار می‎آيند. با‌این‌حال، به‎ویژه با باز شدن کانال سوئز در سال ۱۸۶۹، این وضع تغییر کرد. وقتی زنان سفیدپوست و مجرد بیشتری برای «شکار» شوهری ثروتمند، تن به سفر دادند، دیگر جامعه به اندازه‎ی قبل، تاب پذیرش نوزادانی با نژادهای آمیخته را نداشت؛ و نیز باور عمومی بر این بود که شاید چنین فرزندانی، وفاداری کمتری به تاج‌وتخت داشته باشند.

کسانی که با تاریخ سری‎لانکا آشنایی دارند، متوجه خواهند شد که زمانِ تعدادی از اتفاقات را در راستای اهداف روایی داستان، جابه‎جا کرده‎ام. یکی از این اتفاقات، شورشی است که بر سر اینکه کدام زبان در مدارس تدریس شود به راه افتاد، و دیگری جدال بر سر گل‎ها است.»
 
در پشت جلد این کتاب آمده است: «به نظرش می‎رسید که اشباح تیره‎ای در دو سوی جاده پدیدار و ناپدید می‎شوند. دستش را دراز کرد تا آن‎ها را از خود دور کند. پرنده‎ای جیغی کشید، صدای گوش‎خراشی به گوش رسید و شاخه‎های درختی در هم شکست. دلش می‎خواست دخترش را دوباره ببیند: می‎خواست بداند چه شکلی شده، می‎خواست در چشم‎های او خیره شود و لبخندش را ببیند، می‎خواست دستش را بگیرد، گونه‎اش را دوباره ببوسد و او را بچرخاند و بچرخاند. چنان غمی در وجودش افتاده بود که از شدت درد به خود می‎پیچید. اشک‎هایش را پاک کرد، نفسی آهسته و عمیق کشید و اطرافش را از نظر گذراند. گیج از دویدن خون در سرش، زیر باران روی تخته‎سنگی نشست و بازوهایش را به دور خود حلقه کرد و کوشید باور کند دخترش را در آغوش گرفته است.»
 
در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:‌ «گوئندولین در سیلان از کشتی بخار پایین می‎آید، نوزده‎ساله است و مشتاق پیوستن به شوهرش. ولی مردی که در مزرعه‌ی چای به او خوشامد می‌گوید، دیگر آن مردی نیست که او در لندن عاشقش شده بود. لورنس، سرد و تودار است و روزهای طولانی، عروس جوانش را تنها می‎گذارد و او به کندوکاو در مزرعه می‎پردازد، جایی که پُر است از سؤالات بی‎جواب، پُر از رازهای سربه‎مُهر. گوئن به‎زودی باردار می‎شود ولی شادی‎اش به طول نمی‎انجامد، چراکه در معرض انتخابی وحشتناک قرار می‎گیرد، انتخابی که ناچار است آن را همچون رازی در قلب ازدواج خود مدفون کند. وقتی زمانش فرا برسد، آیا شوهرش هیچ درکی از کاری که کرده است خواهد داشت‌.»
 
درباره نویسنده
داينا جفريز در سال ١٩٤٨ در مالزى به دنيا آمد و در نه سالگى به انگلستان نقل مكان كرد. وى در كالج هنرى بيرمنگام و پس از آن در دانشگاه آلستر در رشته‌ی ادبيات انگليسى تحصيل كرد. جفریز امروز یکی از مشهورترين نويسندگان داستان‌هاى بلند و كوتاه و از چيره‌دست‌ترين مقاله‌نويسان انگلستان و جهان است. از میان معروف‌ترين داستان‌هاى كوتاه او مي‌توان به «رايحه‌ى گل‌هاى سرخ» و «سايه‌اى در باد» و از مقاله‌های مهم او مي‌توان به «گويى آخرين لحظه‌هاى با هم بودنمان را از من ربوده‌اند» اشاره كرد.
 
رمان «همسر چای‌کار»، اثر داینا جفریز در 500 صفحه، شمارگان 1000 نسخه و به‌بهای 28 هزار تومان توسط نشر نفیر منتشر شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها