جمعه ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ - ۰۸:۰۸
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ انتخاب این‌که به چه کسی رای بدهید، صددرصد به خودتان بستگی دارد. عقاید سیاسی همیشه در سطح اجتماع‌های کوچک و بزرگ برای همه‌ ما چالش‌برانگیز بوده‌اند. در مهمانی‌های فامیلی، گروه‌های کاری و جمع‌های دوستانه تنها چیزی که می‌تواند جدی‌ترین بحث‌ها را پیش بیاورد، سیاست است. اما چرا سیاست آن‌قدر در ذهن افراد، متفاوت شکل گرفته؟ دلیلش در تفاوت‌های جزئی اما مخفیانه‌ای‌ست که در هرکدام از ما وجود دارد. بسیاری از ما، در حقیقت اکثر ما، شخصیتی جدای از آن‌چه نشان می‌دهیم را در درون خودمان مخفی کرده‌ایم و فقط غریزه‌ بقا می‌تواند در مواقع خطر آن را فعال کند! شاید فکر کنید این‌که یک سیستم طبیعی‌ست. بله؛ غریزه همیشه ما را یواشکی و بی‌آن‌که خودمان بدانیم به سمت چیزی هدایت می‌کند که به نفعمان است. برای همین این‌که بتوانیم شخصیت واقعی خودمان را حفظ کنیم و همزمان دیگران را هم تا حد ممکن راضی نگه داریم، خیلی مهم است؛ اما بحث همیشه زمانی جالب می‌شود که به اجتماعات انسانی برمی‌خوریم. همیشه شنیده‌ایم که عادت‌های جمعی و روزانه‌ ما، در عمل فرهنگ ما را می‌سازد. ما همه جزئی از جامعه هستیم و رفتارمان در آن تاثیر دارد و... اما پس کو؟! چرا این تاثیرات نامرئی‌اند؟! چطور می‌توانیم بفهمیم یک اظهار نظر ساده‌ی ما درباره‌ی رنگ لباس دوستمان، چقدر در گسترش فرهنگ مُد تاثیر دارد؟! خب این‌ها چیزی نیست که بتوانیم به این سادگی بفهمیم. همان‌طور که گفتیم نظرات و علایق مخفیانه‌ی ما، واقعاً مخفیانه‌اند! این یعنی حتی گاهی اوقات خودمان هم نمی‌دانیم که چرا دعوت کسی را قبول می‌کنیم، درحالی‌که اصلاً از مهمانی‌های آن شخص لذت نمی‌بریم! این روزها که بحث انتخابات داغ است، شاید برایمان جالب باشد که بدانیم همین تصمیم‌های کوچک می‌تواند در یک رای‌دهی ساده، و در یک نتیجه‌ی مهم و سرنوشت‌ساز تغییر ایجاد کنند. بحث ما درباره‌ی انتخابات بود؛ ولی بگذارید برای این‌که نگاه دقیق‌‍‌تری به این تصمیمات ریز و ناآگاه خودمان داشته باشیم، به یک منبع خوب سر بزنیم.
 
در کتاب «حقایق نهان، دروغ‌های عیان» که توسط یکی از اساتید برجسته‌ علوم اجتماعی و انسانی نوشته شده، به حقایقی برمی‌خوریم که واقعاً پیش از این از چشممان پنهان بوده‌اند. لازم نیست دنبال مثال‌های سخت بگردیم، چون می‌توانیم مثال‌هایی از تعارض‌های ساده‌ی روزمره‌ی خودمان را هم در این کتاب پیدا کنیم. این مثال‌ها به ما نشان می‌دهد که در ترجیح کاندیداهای ریاست جمهوری هم، درست مثل تعارف‌های سر سفره‌ای، ممکن است به‌راحتی اشتباه کنیم! 
پیتزا جزو محبوب‌ترین غذاهاست، اما همیشه افرادی هم هستند که دوست ندارند مطابق سلیقه‌ی جمع برخورد کنند. این‌جاست که شخص ترجیح می‌دهد به‌جای این‌که واقعاً اعلام کند که از پیتزا بیزار است و از چشم جمع بیفتد، به‌زور خودش را مجبور به خوردن پیتزا کند و لذت خودش را فدای حرف مردم کند؛ خلاصه این‌که زیاد وقتتان را با حرف و نظر دیگران هدر ندهید چون قرار نیست سلیقه‌ی آن‌ها به‌خاطر شما یک نفر تغییری بکند!
 
حواستان را جمع کنید!
چرا این‌قدر تعارف می‌کنیم؟ واقعاً ما ایرانی‌ها به‌طرز آزاردهنده‌ای تعارفی هستیم! ما ایرانی‌ها هم مثل تمام مردم دنیا خصوصیت‌هایی داریم که فقط مخصوص خودمان است؛ اما توی تعارف‌کردن واقعاً شورش را درآورده‌ایم! مثلاً همین تعطیلات عید! خیلی از ما دوست داشتیم دید و بازدیدهای عید را مثل هر سال داشته باشیم؛ اما کرونا نگذاشت. ولی خیلی‌ها هم هستند که دوست دارند دو هفته‌ی عید را توی خانه استراحت کنند و درها را روی همه ببندند. این‌جاست که خاله و شوهرخاله و بچه‌های قد و نیم‌قدشان وارد کار می‌شوند و با یک حضور سرزده، تمام اعضای خانه را غافل‌گیر می‌کنند! اگر یک خانواده‌ی آمریکایی در چنین موقعیتی قرار بگیرند، احتمالاً خیلی سرراست و رُک مهمان‌ها را رد می‌کنند و برمی‌گردند سراغ استراحتشان! اما ما ایرانی‌ها خیلی برای حرف دیگران اهمیّت قائلیم؛ آن‌قدر که حاضریم از خواب شیرین بعدازظهر و فیلم و تخمه بگذریم و تازه از میوه و شیرینی و چای و شربت هم چیزی کم نگذاریم! واقعاً چرا این اتفاق در فرهنگ ما طبیعی‌ست؟ نمی‌دانیم! اما حقیقت تلخی که وجود دارد، این است که پشت تمام این تعارف‌ها، بعضاً بدبینی و قضاوت‌های زیادی وجود دارد. بعضی از ما ایرانی‌ها عادت داریم توی صورت طرفمان لبخند بزنیم و بگوییم «اختیار دارید...» اما وقتی که رفت، برگردیم و در جمع دیگری بگوییم «فکر کرده کیه؟!». این ماجرا اصلاً هم ربطی به سن و سال ندارد. ما از بزرگ‌ترهایمان یاد می‌گیریم که حرف‌زدن پشت‌سر بقیه زشت است، اما انجام‌دادنش عُرف شده. برای همین با رمز «نمی‌خوام غیبت کنم اما...» می‌زنیم به دل بدگویی! اما به خودتان نگیرید. این ماجرا هرچه هست، ریشه‌دار است و ما فقط می‌توانیم سهم کوچکی را در خشک‌کردن ریشه‌ی این عادت بد ایفا کنیم؛ و نهایتاً این‌که سعی کنیم دیگران را هم، خیلی دوستانه توجیه کنیم که بدگویی، فقط وجهه و شخصیت خود آدم را خراب می‌کند.
 

 
پس بیایید به قبل‌ترها فلش‌بک بزنیم؛ چقدر عقب برویم خوب است؟ صد سال؟ یعنی می‌شود حدوداً همان زمان‌هایی که انقلاب مشروطه در جریان بود. تا چند سال بعدش را حساب کنیم؟ کتاب جدیدی که خریده‌ام و خیلی هم برایش ذوق دارم، اسمش «ایران بین دو انقلاب» است. در این کتاب موبه‌موی اتفاقاتی که از مشروطه تا انقلاب 57 افتاده توضیح داده شده و جالب‌ترین نکته‌اش، برمی‌گردد به همان بدگویی. ما ایرانی‌ها در شرایطی بودیم که باید با حضور بیگانه‌های غربی در کشورمان کنار می‌آمدیم. برای همین ذره‌ذره همان غریزه‌ی بقا، خودِ مردم را هم یکی‌یکی به بیگانه تبدیل کرد. آدم‌ها جلوی همدیگر از اعتماد و دوستی و صداقت حرف می‌زدند، و بعد در اولین فرصتی که برای پیش‌رفت به‌وجود می‌آمد، همان غریزه‌ بقا به سراغشان می‌آمد. آن‌ها ترجیح می‌دادند خودشان را نجات بدهند و بگذارند مملکت با تمام آدم‌های بی‌گناهش بیشتر در باتلاق فرو برود. نتیجه این شد که همین تعارف‌های ساده و بانمک، در عمل و در پشت پرده، داشت زخم‌های کاری به فرهنگ و باورهای مردم می‌زد. این اتفاقات چیزی نیست که یک‌روزه پیش آمده باشد؛ بنابراین جبران‌کردنش سخت‌تر هم خواهد بود و تلاش بیشتری را می‌طلبد. مردم آن روزها اگر زنده مانده بودند، یعنی از قحطی جان سالم به‌در برده بودند؛ بنابراین کسی به این‌که چرا چنین وضعیتی پیش آمده اهمیتی نمی‌داد.  با تمام سختی‌هایی که وجود دارد، می‌توانیم حداقل با خواندن اتفاقاتی که در گذشته افتاده، به اندازه‌ سهم خودمان از تاثیرات مخرب اجتماعی و سیاسی کم کنیم و آینده‌ای روشن‌تر را برای نسل فرزندانمان رقم بزنیم؛ از رای‌دادن شروع کنید!

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

تازه‌ها