جمعه ۳ بهمن ۱۳۹۹ - ۰۸:۲۷
تری ایگلتون و نقطه شکست فرهنگ!

تعریف و ترسیم چارچوبی مشخص برای مفهوم فرهنگ کار چندانی آسانی نیست. البته ایگلتون، از نام‌آشناترین منتقدان ادبی و فرهنگی عصر حاضر، این چالش را آغوش باز می‌پذیرد. ایگلتون در اثر تحلیلی و در عین حال کمیک به این نکته می‌پردازد که فرهنگ و مفهوم‌پردازی‌های ما از آن طی دو قرن اخیر چه تغییراتی را از سر گذرانده است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- کامران برادران: برای فیلسوف و نظریه‌پردازی چون تری ایگلتون که آثاری چون «ایده فرهنگ»، «پیش‌درآمدی بر نظریه ادبی»، «چگونه ادبیات بخوانیم» و «رخداد ادبیات» را به رشته تحریر درآوده است، رفتن به سراغ موضوعی چون فرهنگ چندان غریب و غیرعادی به نظر نمی‌رسد.

در سال 2016، ایگلتون در کتابی با نام «فرهنگ» توجه خود را بر تعریف و مشخصه‌های نقشی معطوف می‌کند که فرهنگ در زندگی بشر و ارزش آن ایفا کرده و برای رسیدن به این مقصود هیچ خستی نیز در مثال‌های گوناگون به خرج نمی‌دهد، از ادموند بروک گرفته تا جاناتان سوئیفت و اسکار وایلد. اثر ایگلتون را می‌توان درآمدی هوشمندانه دانست برای بررسی و نقد فرهنگ در شرایط سلطه سرمایه‌داری جهانی، البته انکار نمی‌توان کرد که محتوای اثر برای کسانی که با ایده اصلی کارهای ایگلتون مواجه شده‌اند، آشنا خواهد بود.

فرهنگ را می‌توان یکی از ویژگی‌های تعیین‌کننده بشر دانست و بارها بر این نکته انگشت گذارده شده که فرهنگ یکی از مفاهیمی است که خط افتراق میان انسان دیگر گونه‌های زیستی است. با این همه، تعریف و ترسیم چارچوبی مشخص برای مفهوم فرهنگ کار چندانی آسانی نیست. البته ایگلتون، از نام‌آشناترین منتقدان ادبی و فرهنگی عصر حاضر، این چالش را آغوش باز می‌پذیرد. ایگلتون در اثر تحلیلی و در عین حال کمیک به این نکته می‌پردازد که فرهنگ و مفهوم‌پردازی‌های ما از آن طی دو قرن اخیر چه تغییراتی را از سر گذرانده است.

اثر ایگلتون البته شروعی خوش‌بینانه ندارد. کتاب با عباراتی چون «فرهنگ کلمه‌ای است بسیار پیچیده» (ص 1) آغاز می‌شود. وی تبیین می‌کند که این واژه بر چهار مفهوم عمده دلالت دارد: نخست، مجموعه‌ای از کارهای هنری و فکری؛ دوم، روند رشد فکری و معنوی؛ سوم، ارزش‌ها، آداب و رسوم، اعتقادات و اعمالی نمادین که زنان و مردان بر اساس آن زیست می‌کنند و چهارم، شیوه‌ای از زندگی.

این تعاریف خاص و ناچیز به نظر می‌رسند، اما خوشبختانه اثر ایگلتون تاکید خود را بیشتر بر دیدگاه‌ها می‌گذارد و نه تعاریف، دیدگاه‌هایی که برای رسیدن به درکی از ماهیت و ارزش فرهنگ مفیدترند. چیزی نمی‌گذرد که بدبینی آغازین کتاب جای خود را به بحثی گسترده درباره نیروهایی می‌دهد که فرهنگ را ارج نهاده‌اند. همچنین این موضوع که چگونه مصرف‌کنندگان در مقوله فرهنگ مشارکت دارند بررسی می‌شود. خواننده هرچه جلوتر می‌رود درمی‌یابد که ایگلتون فرهنگ را مقوله‌ای مصرف‌گرایانه قلمداد می‌کند.
 

ایگلتون با بررسی نویسندگان و نظریه‌پردازانی چون گوتفرید هدر، بروک، الیوت، متیو آرنالد و ریموند ویلیامز تصویری چندوجهی از ایده فرهنگ ارائه داده و ریشه‌های تاریخی و نظری آن را بررسی می‌کند. وی همچنین از این رهگذر ریشه این مفهوم را در رابطه با استعمار، ملی‌گرایی، زوال دین و ظهور و حکومت بر توده‌های «بی‌فرهنگ» به بحث و نقد می‌گذارد. ایگلتون همچنین فرهنگ امروزی بشر را نیز مد نظر دارد و به کالایی‌سازی که به نظر او نیرویی بوده که جامعه مدنی و فرهنگ برآمده از آن را دستخوش تغییرات گوناگون قرار داده می‌تازد.

جای تردید نیست که نویسنده کتاب‌هایی چون «چرا حق با مارکس بود؟» در این اثر خود نیز از دیدگاهی مارکسیستی و انتقادی به کنه مسئله می‌پردازد. برای مثال در صفحه 44 کتاب می‌خوانیم: «کاست یا طبقه‌ای از هنرمندان و روشنفکران حرفه‌ای، همان‌گونه که مارکس می‌گوید، تنها زمانی ممکن می‌شود که همگان نیازمند زحمت کشیدن در بیشتر اوقات‌شان نباشند [...] فرهنگ نیز شرایط مادی خود را دارد.» رویکرد مارکسیستی ایده‌های ایگلتون در این کتاب با بررسی وابستگی فرهنگ و تمدن آغاز می‌شود و تاکید بر این نکته که این دو مفهوم یکی نبوده و اساسا لازم و ملزوم یکدیگر نیز نیستند. این تفاوت به‌خوبی در این بخش از کتاب تصویر می‌شود: «صندوق‌های پستی بخشی از تمدن هستند، اما این‌که چه رنگی به آن‌ها می‌زنید مسئله فرهنگ است.» (ص 5)


جایگاه استعمار در شکل‌گیری ایده فرهنگ نزد ایگلتون اهمیت بسیار دارد. خوانندگانی که با آثار ایگلتون آشنایی داشته باشند، این ایده را پیشتر در آثاری چون «ملی‌گرایی، استعمار و ادبیات» دنبال کرده‌اند. این امر خود نشان می‌دهد که ایگلتون نه‌تنها کاری با نسبی‌گرایی معمول در میان منتقدان ادبی ندارد، بلکه با رویکردی سراسر رادیکال تلاش دارد جهت‌گیری مشخصی را که در آثار پیشینش پی گرفته بود ادامه دهد. این امر را به‌خوبی می‌توان پرداخت او در کتاب به نویسندگان و روشنفکران ایرلندی به‌عنوان فرهنگ‌سازان و منتقدان دید. دوبلین برای ایگلتون در نقطه مقابل آنچه عموما روشنگری ادینبورگ خوانده می‌شود قرار دارد.

ایگلتون همچنین در بخشی کوتاه اما در عین حال لذت‌بخش به سراغ جاناتان سوئیفت و اسکار وایلد می‌رود و ایده سرپیچی و سوسیالیسم را در بطن آثار آنان بررسی می‌کند و در این زمینه البته تاکید بسیاری بر وایلد دارد.

«ابرتنی فرهنگ» که فصل پایانی کتاب نیز هست، از دیگر بخش‌های جالب‌توجه کتاب ایگلتون است. نویسنده در صفحه 150 اثرش آورده است: «زمانی که منتقدان ادبی به سراغ بررسی فیلم، رسانه و داستان‌های عامه‌پسند زدند، شکی نیست که ادعایی قابل‌قبول از مرکزیت دارند. از این‌ها گذشته، آنان مشغول مصنوعاتی بودند که میلیون‌ها تن مصرف‌شان می‌کردند.» این مرکزیت، به عقیده ایگلتون، به ظهور صنایع خلاقه انجامید، روندی صنعی که «به معنای درآمیختن فرهنگ در سرمایه‌داری برای اهداف مادی خویش است و کاری با ارضای زیباشناختی، بلاعوض یا خودبسنده [...] ندارد.» (ص152)

«فرهنگ»، نوشته تری ایگلتون، در 192 صفحه و از سوی انتشارات دانشگاه ییل منتشر شده است.
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها