سه‌شنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۸ - ۰۸:۲۹
تا زوال عقل سراغت نیامده بنویس

«تا روشنایی بنویس!»دربرگیرنده جستارهایی از احمد اخوت درباب نوشتن و بهانه‌های ننوشتن است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) احمد اخوت در کتاب «تا روشنایی بنویس!» مجموعه‌ای از جستارها و مقاله‌های خود در باب نوشتن و ننوشتن را گردآورده است.

 این مترجم و منتقد و پژوهش‌گر در شروع پیشگفتار کتاب خود اشاره به سخنان سخنان مارکوس اورلیوس (121 ـ 180 میلادی) فیلسوف رواقی مسلک رومی دارد: «شیوع [همخانه هجوم] در میان مردم خطرناک است. آدمیان از پیروان حرامیان‌اند (vicious) و یا از آنان متنفرند. هر دوی این کارها خطرناک است: چه به دنبال آن‌ها راه بیفتی [با این بهانه] که بسیارند، چه از آنان تنفر داشته باشی که همسان ما نیستند. انسانِ عاقلِ جمع‌گریز، که در صورت ضرورت مردم را تحمل می‌کند، اگر حق انتخاب داشته باشد انزوا را برمی‌گزیند. با مردم است اما دلش در جای دیگری پر می‌کشد. این است انزوای نوشتن و فلسفه».

این مترجم و داستان نویس ادامه می‌دهد: چارلز لمب (1775 « 1834) ناقد و جُستارنویس انگلیسی در نامه‌ای به کالریج از واژه خودساخته «انزوائیات» (solataries) سخن می‌گوید: «افکار ساکتی در مردمان با فضیلت در انزوا بروز می‌کند و همین‌ها نطفه‌های آثار بزرگ‌اند. به‌راستی که انزوا از بزرگ‌ترین آموزگاران و شکل‌دهندگان نوشته‌های درخشان است. گرچه مردمان به‌سرعت تکثیر می‌شوند و به‌تدریج برای منزویان جایی باقی نمانده، اما هنوز هم طبیعت لطفش را شامل حالمان کرده و پناهگاه‌هایی را به ما ارزانی داشته است».

اخوت شرح می‌دهد: اکنون از درگذشت چارلز لمب درست 172 سال می‌گذرد و زندگی برای گوشه‌نشینان (منزویانِ عاشقِ نوشتن) سخت‌تر شده و برایشان پناه چندانی باقی نمانده است. می‌خواهد بنویسد اما فراغت، جای دنج و انگیزه‌ای برای کار ندارد. نمی‌تواند بنویسد. تا روشنایی بنویس ترجمان گوشه‌ای از احوال این مردم است و به شرح و بیان چیزهایی می‌پردازد که با «نا و نه» و گمشدگی («چمدان گمشده والتر بنیامین») سروکار دارند. مثلاٌ ناخوانده، نانوشته، نرسیده، ناتوانی و مانند این‌ها. هم‌چنین روزگار آن انسان منزوی را مدنظر خواهد داشت وقتی از صفحه سفید (نوشتن) وحشت دارد؛ یا آنگاه که می‌نویسد و خط می‌زند؛ یا وقتی نویسنده رفته است و فقط یادداشت‌ها و نسخه‌های دست‌نوشتش باقی‌مانده (موضوع مقاله «نقد ژنتیکی»)؛ یا آن زمانی که به حدی از همه‌چیز متنفر است که ترجیح می‌هد از او نشانی باقی نماند و اگر خود قادر نیست آثارش را نابود کند دیگری را مأمور این‌ کار می‌کند.
نویسنده به کتاب‌ها و کشوی میزش بسیار وابسته است و در حقیقت با آن‌ها زندگی می‌کند و وقتی از آن‌ها دور می‌شود غم غربتشان را به دل دارد. والتر بنیامین در مقاله «بازکردن کتاب‌هایم» از این غم غربت و حس گمشدگی برایمان سخن خواهد گفت و در «خوانش کشوی میز» بیشتر می‌بینیم که چقدر به کشوی میزمان وابسته‌ایم و برایمان عزیز است.

او در توضیح کتاب تا روشنایی بنویس هم می‌نویسد: مجموعه حاضر را کتاب عشق و ناتوانی هم می‌توان دانست: بیان حال عاشقانی که دوست دارند بخوانند اما چشمان ضعیفشان یاری نمی‌کند. چه روزگاری دارد آن‌که خود نمی‌تواند متنی را بخواند و آن را برایش می‌خوانند؟ اگر در دنیا بورخسِ نابینایی بود عاجز از خواندن، در کنارش آلبرتو مانگونلی هم وجود داشت (همان نوجوان جویای نام دیروز و نویسنده معروف امروز) که حاضر بود (و افتخار هم می‌کرد) برایش کتاب بخواند.

و در انتها یادآوری می‌کند: «تا روشنایی بنویس» جمله چندلایه‌ای است از یوحنای قدیس، شاید به این معنا که تا روشنایی داری بنویس. همچنین یعنی فعلا تا روشن هستی و زوال عقل سراغت نیامده بنویس. کسی از فردایش خبر ندارد. همین‌طور به این معنا هم هست که تا خود روشنایی (صبح) بنویس. پاسخی به آن‌ها که ناتوانی در نوشتن را بهانه ننوشتن می‌دانند.
 
کتاب «تا روشنایی بنویس!» اثر احمد اخوّت در 288 صفحه به بهای 43هزار تومان از سوی انتشارات موسسه فرهنگی ـ هنری جهان‌کتاب راهی بازار نشر شد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها