یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۷:۲۶
داستان‌هايي با محوريت شر

مخاطبِ این اثر جهانِ عجیبی را درک خواهد کرد که طعم و تأثیرش شاید تا مدت‌ها در ذهنش بماند...

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا) آنتونیو تابوکی (1943-2012) از نویسندگان ضدفاشیسم و پرخواننده و صاحب‌‏سبک ادبیات ایتالیاست. او در ایران نیز بسیار شناخته‌‏شده است و رمان‌‏هایی چون «میدانِ ایتالیا» و «شب‌های هند» به ترجمه‌ سروش حبیبی باعث درکِ جدی این نویسنده شده‏‌اند. مجموعه‌داستانِ فرشته‌ی سیاه که از ایتالیایی به فارسی برگردانده شده، از جمله آثار متفاوت این نویسنده است با محوریت شر. در اکثرِ داستان‌ها شاهد یک اتفاقِ تاریخی هستیم و روایت تمثیلی تابوکی از آن‌‏ها. داستان‌های کتابِ فرشته‏‌ی سیاه درگیرند با انواعِ کاستی‌های بشری، با نشانه‌هایی که باعث می‌شود این بشر به‌‏ناچار سر بچرخاند و به گذشته نگاهی بیندازد و در همین بازگشتِ ضمنی است که رازها و رؤیاهایش بر او آشکار می‌شود. در ساختارِ داستان‌ها می‏‌توان از سویی عناصرِ بصری فراوانی دید که نشان دهنده‌ی تأثیرپذیری نویسنده‌ی ایتالیایی هستند از برخی غول‌های تاریخِ نقاشی، و از سویی دیگر این‏که نویسنده اجازه نمی‌دهد فضای داستان‌ها در بافتی یکسان رقم بخورند. مخاطبِ این اثر جهانِ عجیبی را درک خواهد کرد که طعم و تأثیرش شاید تا مدت‌ها در ذهنش بماند...

آنتونیو تابوکی در توضيح نوشتن اين مجموعه مي‌نويسد: «داستان‌های پیش‌رو در دوره‌ای خاص از زندگی‌ام همراهی‌ام کردند و من هم مایلم به نوبه خود با یادداشتی همچون ره‌توشه یا وداع همراهی‌شان کنم. اکنون که کاغذ سفید محکم می‌زند، می‌بینم که از پسِ این کار برنمی‌آیم. علتش شاید خستگی است. خستگی از داستان‌ها، خستگی از خودم، خستگی از این معاشرت که چندان هم روشن و واضح نبود. فرشته‌ها موجوداتی هستند متعد، به‌خصوص فرشته‌های این کتاب. برخلاف تصور همه پرهایی نرم و لطیف ندارند، برعکس موهای‌شان زبر است و نامطبوع.

سروکله‌شان ناغافل پیدا می‌شود و ناغافل هم غیب‌شان می‌زند. کارهای‌شان بی‌منطق است و هیچ پشتیبانی ندارند، مانند یادداشتی در حاشیه کلماتِ مکتوب‌اند. به‌سختی می‌توانم از یک فرشته بگویم. درست همان امری است که در داستان آخرِ این مجموعه بازتاب می‌یابد و در مردابی بزرگ در توسکان، در هیئت کاپیتانِ نمو دی‌ورنه بازآفرینی می‌شود. آخرین داستان ایده نخست رمانی است که چندسال پیش نوشتم، اما بعدها آن را دور انداختم. روزی مجله‌ای مربوط به دوره جوانی‌ام را از کشو بیرون کشیدم، دو صفحه‌ اول رمان را در آن مجله منتشر کرده بودم که از این بابت بسیار پشیمانم. آن دو صفحه احساساتم را برانگیخت و مرا واداشت این داستان را بنویسم، البته نه به شکلی که چند سال پیش آن را نوشته بودم، بلکه آن‌طور که اکنون به آن فکر می‌کنم. آن‌چه در گذشته ما بوده روزی بازمی‌گردد؛ پُرغرور و پرسشگر درِ خانه‌مان را می‌کوبد و اغلب لبخند به لب دارد، اما نباید فریبش را خورد. چندان فرق نمی‌کند که زندگی کنیم یا بنویسم، در هر حال این توهم ما را به پیش می‌راند. 
عنوان کتاب را از یکی از اشعار ائوجنیو مونتاله وام گرفته‌ام که پیش از من به فرشته‌ای با بال‌های سیاه برخورده بود. این عنوان در حکم یادبود است، اما پیش از هرچیز خاطره‌ای است پُرشور.»


بخشي از كتاب:

در آن شهر بزرگ شمالی راحت‌تر بود و انتشار آن کتاب نتایج خوبی برایش داشت، حالا راحت‌تر می‌توانست به کارهایش سروسامان دهد. یک هفته‌نامه مدیریت معروف بخش گزارش کتابش را به او محول کرد. فکر کرد بهتر است بیش‌تر به کتاب‌هایی بپردازد که در تخصص او باشند، چون همه او را با آن تخصص می‌شناختند، یعنی شوخی و بازی. هر نوع شوخی: شوخی‌های زبانی، شوخی‌های نامتعارف، شوخی‌های گروتسک، رمان‌های اکسپرسیونیستی، ابداعات کلامی، خلاصه، در یک کلمه، باروکِ نو. و سرنوشت می‌خواست آن سال‌ها مملو از آزمون‌های ادبی مشابه باشند. باید کمی مطابق پسند روز می‌شد، به آن نیاز داشت چون تقریباً همه نویسنده‌ها به یکباره قریحه‌ای آوانگارد در خود کشف کرده و مشغول شکوفایی ابداعات فرمال، آزمون‌های ادبی یا آن‌چه «پژوهش» نامیده می‌شد بودند. یک دوره ماجراجوییِ ادبی را شروع کرد. چون مهم درست همین ماجراجویی بود و نه خود کتاب‌ها. مهم جست‌وجو و تجربه آن لحظه سرخوشانه و تقریباً هذیان‌آلود بود که همه‌چیز در آن منفجر می‌شد، دنیا، جامعه و قراردادها: کلمات هم در آن منفجر می‌شد، کلماتِ دیوانه‌وار و هذیان‌آلود. کشف سلین آن زمان یک اتفاق بود. آن کشف به تب و تاب انداختش. سلین از طریق نقدی تصادفی سر از گزارش کتاب‌هایش درآورد و از آن تاریخ همه‌چیز عوض شد. سلین که آمد کتاب‌ها دوباره اهمیت خودشان را پیدا کردند...

«فرشته سياه» با ۱۳۱ صفحه، شمارگان ۷۰۰ نسخه و قیمت ۱۷ هزار تومان منتشر شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها