میرعباسی در بخشی دیگر از مقدمه مینویسد: «کتابی که نویسندهاش آن را ترقهای ادبی میخوانَد، زیباترین اثر هزل منثوری است که پس از سفرهای گالیور به انگلیسی نگاشته شده، توازی میان رویدادنهای داستان و تاریخ شوروی با ظرافت ساخته و پرداخته شده، هرچند طبیعتاً بدون پایبندی به جزئیات.
کاوه میرعباسی در ایران خواندنی شد.
کاوه میرعباسی در مقدمه ترجمه فارسی این رمان مینویسد: «او نگارش مزرعهی حیوانات را در نوامبر 1943 آغاز کرد و سه ماه بعد آن را به پایان برد. به گلب استروو، از تبعیدیهای روس، گفت اثرش یکجور ترقه ادبی است و «بر مبنای سیاست روز، آنقدر ایراد دارد که بعدی میدانم کسی پیدا شود که حاضر به چاپش باشد.» پیشبینیاش کاملاً درست درآمد و، اول از همه، ناشر همیشگیاش، ویکتور گالنسِ چپگرا، کتاب را رد کرد؛ آنگاه از تی.اس.الیوتِ دستراستی در انتشارات فیبر اند فیبر پاسخ منفی شنید و آخر سر از جاناتان کِیپ. ویکتور گالنس به کارگزارِ اورول گفت «نمیتواند حملهای کلی با چنین ماهیتی را منتشر کند.» جاناتان کِیپ آن را به یکی از دوستانش در وزارت اطلاعات نشان داد و او با التماس ازش خواست از انتشار کتابی که ممکن است به رابطه با روسیه لطمه بزند خودداری کند؛ الیوت کتار با ستود اما گفت نه او نه مدیر انتشارات تصور نمیکنند «برای انتقاد از وضعیت سیاسی در زمان حاضر این دیدگاه صحیح باشد.» هر سهشان اکنون به بزدلی متهم میشوند، اما چهبسا بسیاری از کسانی که ازشان انتقاد میکنند در 1944 همین تصمیم را میگرفتند، با این استدلال که چنین کتابی نباید درباره یک متحد جنگی منتشر شود. اورول قصد داشت به هزینه خودش آن را از طریق «کتابفروشی سوسیالیستی» در استرند منتشر کند، اما سکر اند واربورگ، که به یاد کاتالونیا را به چاپ رسانده بود و به ناحق برچسب تروتسکیست خورده بود، اثر را پذیرفت. انتشارش تا اوت 1945، سه ماه پس از پایان جنگ، به تعویق افتاد، زیرا ـ آنطور که اورول حدس میزد ـ فِرد واربورگ میترسید قضیه را زودتر آفتابی کند.»
میرعباسی در بخشی دیگر از مقدمه خود مینویسد: «کتابی که نویسندهاش آن را ترقهای ادبی میخوانَد، زیباترین اثر هزل منثوری است که پس از سفرهای گالیور به انگلیسی نگاشته شده، توازی میان رویدادنهای داستان و تاریخ شوروی با ظرافت ساخته و پرداخته شده، هرچند طبیعتاً بدون پایبندی به جزئیات. «سرگرد پیر»، خوک برندهی مسابقه زیبایی که الهامبخش جانوران میشود تا سر به شورش بردارند، میتواند تمثیلِ مارکس باشد، و ناپلئون و «اسنوبال» نمایانگر استالین و تروتسکی. جایگزینی سرود انقلابی سرگرد پیر با سرودی مداهنهآمیز در تمجید از ناپلئون یادآور این واقعیات است که شورویها انترناسیونال را که «سرود آیینی» روسیه بود کنار گذاشتند و استالین را چاپلوسانه در نقاشی و شعر ستودند.»
در بخشی دیگر از مقدمه میخوانیم: «کتاب، آنطور که بعضیها گفتهاند، علمی ـ تخیلی نیست، بر سوسیالیسم نیز نتاخته، امری که اورول منکرش بود. او در نامهای به یکی از سرجنبانان اتحادیههای کارگری امریکایی، این مطلب را صراحتاً بیان کرده و اظهار داشته از حزب کارگر بریتانیا جانداری میکند و اضافه کرده «بر این باور نیستم که جامعه توصیفشده در رمانم قطعاً موجودیت خواهد یافت، اما باور دارم (باتوجه به این که کتاب باید هجونامه قلمداد شود) چیزی کموبیش مشابه میتواند رخ دهد.» این گفتهاش معمولا نادیده گرفته شده. محافظهکاران اقصا نقاط عالم این کتاب را، تقریبا از زمان انتشارش، انتقادی تند تعبیر کردند علیه ماهیت توتالیتر سوسیالیستم به قلم نویسندهای که سرانجام به روشنبینی رسیده. هشدارِ امپسان درباره سوءتعبیرِ محتملِ مزرعهی حیوانات در ارتباط با 1984 به حقیقت پیوست.
گرچه بیایراد نیست، شاهکار بهشمار میآید. شرایط مشقتبار و ملالآور زندگی روزمره در 1984 از آنچه نویسنده در 1948 اطرافش میدید گرتهبرداری شد. دوسال پس از آنکه جنگ در اروپا پایان گرفته بود، جیره گوشت که همواره هم نصیب مردم نمیشد از دو بُرش کوچک در هفته تجاوز نمیکرد، نان سیاه را سهمیهبندی کرده بودند، و همین طور «سیبزمینیهای یک چشم» را. شرابی پیدا نمیشد جز شراب قرمزِ الجزایری که (اگر جملهای را از دشیل همت به عاریت بگیریم) طعمش بفهمی نفهمی جوری بود انگار از جنازه درآمده. صابونِ زبر، تیغهای ریشتراشی کُند، آسانسورهایی که کار نمیکردند، جین پیروزی که «آدم وقتی فرو میدادش حس میکرد با چماقی لاستیکی پس کلهاش کوبیدهاند.» همگی در حافظه کسانی که آن ایام را زیستهاند باقی میمانند، و همینطور بعضی مکانهای مشابهِ سفرخانه زیرزمینی با صفهای طولانی برای غذایی چندشآور، و محل انفجار بمبها که آنجا غبارِ گچ در هوا میچرخید. این آینده تخیلی رعبآور ـ و از همان ابتدای رمان، هنگامی که ساعتها سیزدهبار ضربه میزنند، پی میبریم ماجرا در آینده میگذرد ـ به طرزی خاص متقاعدکننده است، زیرا بخش عمدهاش با الهام از محیطِ مادی زمانِ حال ساخته و پرداخته شده.»
مترجم همچنین مینویسد: «از آنجایی که پس از 1984 اثر دیگری منتشر نشد، آن را حرفِ آخر اورول راجعبه جوامع صنعتی پنداشتهاند. اما باید در نظر داشت که او تصور نمیکرد در چهل و ششسالگی میمیرد، و هر دیدگاهی نسبت به دستاورد او در مقام نویسنده باید این واقعیت را بازشناسد که جستوجویش برای یافتن شکلی هنری که به واسطهاش اندیشههایش را بیان کند به منزله جستوجو برای شناخت خویش نیز بود. در دو کتاب آخرش، ارجاعاتی هم به ایام کودکیاش داشت و در کاغذ نگهدارِ شیشهای، در شعرهای کودکانه و تصنیفهای آمیخته به احساسهای آبکی باب پسند پرولترها نمادهایی یافت برای آنکه سنگری باشد مقابل وحشتی سکه امثال اُبراین و «پلیس پندار» میپراکندند. نمادهایی پیشپاافتاده، که به واسطهشان اورول جایگاهش را در مقام هنرمند استوار ساخت. هنرمندی که منتقد اجتماعی هم بود: از ورای خیالپردازیهای کابوسگونه 1984 همواره طرح کلی جهان خودمان را مشاهده میکنیم.»
کتاب «1984» اثر جورج اورول با ترجمه کاوه میرعباسی در تیراژ 1000 نسخه به بهای 35هزار تومان توسط نشر چشمه راهی بازار کتاب شد.
نظر شما