شنبه ۲ دی ۱۳۹۶ - ۱۲:۵۴
جامعه­ ای زیر تیغ معلولیت

«گلوگاه» نخستین رمان طیبه گوهری برای این داستان نویس که در کارنامه خود چندین مجموعه داستان کوتاه دارد، موفقعیت‌های خوبی را همراه داشت که از آن جمله عنوان کتاب سال در جایزه هفت اقلیم است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)_سندی مومنی:

خلاصه­ رمان
حسام‌­الدین همت و همسرش آناهید، شخصیت­‌های اصلی رمان هستند. آن­‌ها فرزندی به نام دانیال دارند که نوجوانی­ست ورزشکار(شناگر). حسام­‌الدین همت خبرنگار است و آناهید مترجم. رمان با ربوده‌شدن حسام­‌الدین آغاز می­‌شود. اثر سه بخش دارد و دو بخش ابتدایی و انتهایی کار را آناهید روایت می­‌کند. بخش اول اختصاص به ربوده‌شدن حسام، وضعیت آناهید و ارتباطش با دانیال، مرور گذشته و بالاخره پیدا شدن حسام دارد. در بخش دوم حسام راوی­ست. او از شکنجه­‌های جسمی و روحی خود می­‌گوید. یک گوش و دو انگشت او توسط ربایندگان قطع شده است. او در فصل دوم، انتخاب­‌هایی را که پیش‌رو دارد مرور می­‌کند. به واسطه­‌ تجربه تلخ و دردناکی که از سر گذرانده به راحتی می­‌تواند به خارج از کشور مهاجرت کند. خواهرش حسنی که سال­‌ها دور از وطن زندگی می­‌کند یکی از مشوق­‌های اصلی او برای ترک وطن است؛ اما حسام تصمیم به رفتن ندارد! در فصل دوم خواننده متوجه می­‌شود به پیشنهاد آناهید قرار است ماجرایی که خانواده(ربوده‌شدن حسام) از سرگذرانده­‌اند تبدیل به یک رمان بشود. خرده روایت­‌های دیگری در فصل­‌های رمان وجود دارد که در بحث نقد به آن­‌ها اشاره خواهد شد. فصل پایانی رمان، فصلی است که حسام تصمیم می­‌گیرد گوش و دو انگشتش را کنار مزار محمدرضا برهان‌حقیقی که بی­‌گناه از دنیا رفته است، خاک کند.

مقدمه
گلوگاه رمانی است که در سه فصل به رشته­‌ تحریر در آمده است. فصل اول خون خاک نام دارد. در این فصل آناهید حرف می­‌زند و گم‌شدن حسام و پیدا شدن او را روایت می‌کند.
در میانه­‌ گم شدن و پیداشدن حسام، با آناهید آشنا می­‌شویم، با محل زندگیش، شغلش، فرزندش، خانواده­‌ پدری و گذشته­‌اش و همسایه­‌هایش. آناهید در این فصل خود را به خواننده نشان می­‌دهد.
روایت آناهید به مدد افتتاحیه­‌ قابل قبولی که بدون اتلاف وقت خواننده را به بطن ماجرا هدایت می­‌کند و جزیی­‌نگاری­‌های لازم، تصویر زنده‌­ای از زندگی زنی را در اختیار خواننده می­‌گذارد که می­‌خواهد مقاوم و امیدوار و منتظر باشد.

در فصل دوم، تحت عنوان خانه­‌ شیشه­‌ای، صدای حسام را می­‌شنویم. متوجه­‌ شکنجه­‌ها و علت ربایش او می­‌شویم و این مسئله که به پیشنهاد آناهید این تجربه­‌ تکان‌دهنده و غمگین زندگی­شان قرار است نوشته شود.

فصل نهایی اثر آتش مقدس نام دارد و آناهید آن را روایت می­‌کند. فصلی که تکلیف آناهید و حسام با کار و موقعیت بعد از فاجعه تا حدود زیادی روشن‌شده است و قرار است حسام برای تکه‌­هایی از جسمش تصمیمی بگیرد و در صفحات پایانی اثر با آناهید آن را عملی می­‌کند.

گلوگاه رمانی است مسئله محور. رمانی که نمی­‌تواند نسبت به مسائل اجتماعی بی­‌اعتنا باشد و دغدغه­‌ اصلیش بازگو کردن همین آسیب­‌های ریز و درشت اجتماعی است. به عقیده­‌ نگارنده با توجه به این­که تکلیف موضوع و محتوا و موضع­‌گیری­‌های نویسنده در رمان کاملا مشخص به نظر می­‌رسد، نویسنده تلاش کرده است در مسیر یک زندگی با روایتی که نه کاملا بی‌طرفانه است و نه سوگیرانه، با خواننده صحبت کند و موقعیت و شخصیت و ماجراها را بیان کند. این مسئله بر سیر منطقی روایت و انسجام و باورپذیری آن موثر بوده است.

گلوگاه از طرفی بخت این را داشته که شخصیت­‌های اصلی خود را به خوبی به تصویر بکشد و از طرف دیگر جامعه­‌ای را معرفی کند که ویژگی­‌های مشخصی دارد.

آیا گلوگاه رمان شخصیت است؟ آیا می­‌توان کانون توجه­ی اثر را غیر از شخصیت­‌ها دانست؟ بر این باورم که اثر، پتانسیل بیشتری به سمت مسئله محوربودن جامعه دارد و از این رو، موقعیت­‌ها برجسته­‌تر هستند و شخصیت­‌ها از این نظر کلیدی هستند که موقعیت‌­ها را به خوبی به تصویر بکشند.
این نوشتار در دو بخش و با تمرکز بر مسائل جامعه‌شناختی اثر و عناصر اصلی رمان، گلوگاه را نقد و بررسی خواهد کرد.


بخش اول، مفاهیم جامعه‌شناختی اثر گلوگاه در هیأت یک جامعه
اگر گلوگاه را به‌مثابه­‌ نام یک جامعه در نظر بگیریم و مسائل مرتبط با آن را مرور کنیم، متوجه خواهیم شد که در این جامعه مشکلات ریز و درشتی است که گویا از سال­‌های گذشته تاکنون حل نشده‌­اند.
 یکی از برجسته‌­ترین مسائل جامعه­‌ گلوگاه خشونت است. این مسئله موضوعاتی همچون سرمایه­‌ اجتماعی و در نهایت کنش جمعی جامعه­‌ اثر را تحت‌الشعاع خود قرار داده است.

خشونت در گلوگاه پدیده­‌ای کاملا اجتماعی است که در ساختارهای اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی کاملا آشکار است. پیش از آن­که به گواه اثر وارد انواع خشونت­‌های مورد نظر بشوم، می­‌بایست منظور خود را از خشونت  و  در ادامه انواع خشونت را  بیان کنم:
«گلز و استراوس، خشونت را رفتاری با قصد آشکار (یا رفتاری با قصد پوشیده اما قابل درک) برای واردکردن آسیب بدنی به فرد دیگر تعریف کرده‌­اند...مگارژی محقق دیگری که در زمینه‌ خشونت کار می­‌کند معتقد است که تعریف او در برگیرنده­‌ انواع دیگر خشونت (مخصوصا خشونت­‌های روانی) نیز می­‌باشد. او از خشونت به‌عنوان شکل افراطی رفتار پرخاشگرانه نام می‌­برد که احتمالا باعث آسیب مشخص به فرد قربانی می‌شود».(اعزازی،۱۳۸۹ :۱۹۴)

انواع خشونت
از دید گالتونگ خشونت را می‌توان به صورت زیر طبقه‌بندی کرد:
خشونت هدفمند در مقابل خشونت بی‌هدف.
خشونت آشکار در مقابل خشونت پنهان.
خشونت فردی در مقابل خشونت ساختاری.
خشونت فیزیکی در مقابل خشونت روانی.
خشونت معطوف به قربانی در مقابل خشونت بدون قربانی.
در خشونت فردی معمولا فرد عامل خشونت شناخته می‌شود و مشخص است رفتار خشن معطوف به قربانی است و به صورت آشکار اعمال می‌شود و باعث واردشدن صدمات بدنی یا انواع دیگر صدمات به فرد می‌گردد. در صورتی که خشونت‌های ساختاری معمولا به صورت پنهان صورت می‌گیرند و نمی‌توان فرد خاصی را به عنوان عامل خشونت در نظر گرفت و اعمال خشونت برخلاف خشونت فردی به صورت غیرمستقیم است. تظاهرات خارجی خشونت ساختاری را تنها می‌توان به شکل تقسیم نابرابر اقتدار و تقسیم نابرابر شانس‌های زندگی مشاهده کرد نه به صورت صدمات بدنی. هر دو خشونت (فردی و ساختاری) بر روی یکدیگر تاثیر متقابل دارند و یکدیگر را تقویت می‌کنند. هدف هر دو نوع خشونت تاثیرگذاری بر افراد به منظور کاستن از امکان تحقق توانایی‌های بالقوه فرد است. به‌گفته گالتونیک با نهادینه‌کردن خشونت ساختاری و درونی کردن خشونت فرهنگی خشونت مستقیم نیز به صورت خشونت نهادینه‌شده در جامعه وجود خواهد داشت. یعنی به‌عبارت دیگر آن جایی که فرهنگ خشونت وجود دارد. خشونت نیز امر طبیعی تلقی می‌شود (جهانبگلو، 1384 :93).

همان‌طور که قبلا اشاره شد، خشونت در رمان گلوگاه، در ساختارهای جامعه متن نفوذ پیا کرده است.

خشونت در ساختارهای اجتماعی
در تعریفی ساده  گلوگاه به عنوان یک جامعه، با مسائل حل‌نشده­‌ای دسته و پنجه نرم می‌کند که اگر شخصیت­‌هایی همچون حسام و آناهید نیز تصمیم به ترک آن کنند، با یک تراژدی بزرگ روبه‌­رو خواهیم بود. این مسائل حل نشده، خشونتی را به نمایش می­‌گذارد که در ساختار اجتماعی جامعه ریشه دوانیده است.
دو نمونه­‌ روشن از این خشونت در ساختار اجتماعی بحث حسنی خواهر حسام است که سال­‌ها پیش از ایران دل کنده است و خود حسام که بعد از ربوده شدن به شیوه‌­ای غیر انسانی شکنجه و تهدید می­‌شود. از این جهت این خشونت­‌ها ریشه در ساختار اجتماعی دارند که متولی آن­‌ها به ظاهر قرار است از منفعت خود در حوزه‌­ی اجتماع دفاع کند.
بخشی از گلوگاه را بخوانید:
« پیش­ترها کسی به حسنی فحش داده بود. جوانکی روسری­‌اش را کشیده بود و به او لقب ج... سفیدپوش داده بود. امیرحسین هم بوده گویا از سینما بر می­‌گشته­‌اند.  با هم درگیر شده بودند. امیرحسین زده بود دندان جوانک را شکسته بود. زنگ که زدم و پرسیدم چی شده گفت: چیزی نیست. غلط زیادی کرد فکش را سرویس کردم.» (گوهری، 1394 :92)

به همین سادگی حسنی در معرض تهدیدها و اتهام­‌هایی قرار می­‌گیرد که در تعریفی ساده حق انتخاب رنگ لباسش را از او می­‌گیرد!
حسنی مانند حسام عمل نمی­‌کند و ایران را ترک می­‌کند. حسنی قربانی خشونتی است که نتوانسته است مقابلش قد علم کند؛ اما برادرش حسام تصمیم بزرگی می­‌گیرد. تفاوت نگرش این دو بستگی بسیاری به شخصیت­‌های‌‌‌‌‌شان و حتی جنسیت آن­ها دارد.
حسام توسط افرادی ناشناس که نمی­‌خواهند منافع­شان به خطر بیافتد ربوده، شکنجه و تهدید و تحقیر می­‌شود. و دست آخر دو عضو از اعضای بدنش را از دست می­‌دهد. او در جملات پایانی فصل دوم می­‌گوید:
«اگر همین الان همه‌­شان را کت بسته این­جا بیاورند، نه خون­شان را می­‌ریزم نه تو دهن‌شان می­‌شاشم  نه می­‌بخشم نه فراموش می­‌کنم نه انتقام می­‌گیرم. خودم هم نمی­‌دانم می­‌خواهم چه غلطی کنم.» (گوهری، 1394 :134)

با خواندن این جملات متوجه­‌ اتفاق­‌هایی که افتاده می­‌شویم و استیصال شخصیت را در برخورد با فاجعه­‌ تکان‌دهنده­‌ زندگیش حس می­‌کنیم. حسام­‌الدین همت بی­‌گمان دیگر آن حسام­‌الدین همت پیش از این جریان نیست و درست همین انتخاب­‌های بعد از ربوده‌شدنش برای زندگی­‌اش است که شخصیتش را به خواننده معرفی می­کند.
در این بخش، پایین بودن سطح سرمایه اجتماعی(عدم اعتماد) به وضوح تصویر شده است و از طرفی غربت و رنج انسان معاصر(این دو مقوله از دستاوردهای غم­‌انگیز زندگی مدرن محسوب می­‌شود) در دنیای مدرن به تصویر کشیده شده است.
 
 
خشونت در ساختارهای فرهنگی
در فصل اول، آناهید و دانیال با یکدیگر به دیدن فیلمی در سینما می­‌روند. در سینما و پیش تر از آن در مطب دکتری که آناهید هم­کلاسی قدیمی خود را در آن می­‌بیند، خشونت در ساختارهای فرهنگی جامعه به نمایش گذاشته می­‌‌شود.
چرا اعظم بیات دانشجویی که زمانی بازیگر و کارگردان تئاتر بوده و حتی یک گروه به نام ابریشم را تشکیل داده بود، حالا باید منشی مطب دکتری باشد که نباید خیلی به پیشنهادهای عملش اعتنایی کرد؟
«بعد این همه سال زود به جا می­‌آورد و خوب تحویل می­‌گیرد. پیر نشده و هنوز نگاه تخس و سرزنده‌­ای دارد. کمی از گذشته­‌ها و بیش­تر از حال و روزمان می­‌گوییم. کار تئاتر را کنار گذاشته و می­‌گوید ترجیح می­‌دهد بلیط بخرد و تماشگر تئاتر باشد تا بازیگر یا کارگردان.» (گوهری، 1394 :49)
به نظر می­‌رسد امکان ادامه ندادن یک سری فعالیت­‌های فرهنگی که بستگی به سلیقه و علاقه­‌ شدید فرد دارد، خشونتی است که در حیطه­‌ فرهنگی، ناهمسازی منزلتی و دلزدگی نقش را در بر دارد که یکی از خروجی­‌های منفی آن بحث نارضایتی شغلی و بدعملکردی­‌های فرد در روابط بین فردی و اجتماعی است.

به‌طور مشخص منظور از ناهمسازی منزلتی و دلزدگی نقش مفاهیم زیر است:
«از نظر تاریخی در همه جوامع بشری، منزلت­‌های یک فرد بسیار همساز بوده‌اند. شغل، زمینه قومی و طبقه اجتماعی هر فردی به خوبی با هم تناسب دارند. اما در جامعه نوین صنعتی که منزلت هر فردی، هم به‌گونه­‌ای انتسابی و هم با دستاوردش تعیین می­‌شود ممکن است منزلت­‌های متفاوتی را در یک زمان در اختیار داشته باشد. این منزلت­‌ها ممکن است به خاطر چشمداشت­‌های متناقض­‌شان با یکدیگر ناسازگار باشد. به این وضعیت، ناهمسازی منزلتی می­‌گویند. آن­هایی که دچار ناهمسازی منزلتی می­‌شوند ممکن است برحسب منزلت‌های متناقض­‌شان از خود واکنش نشان دهند و برخی از منزلت­‌های نازلی را که برای خود نمی­‌پسندند انکار و در نتیجه به‌گونه­‌ای مغشوش و آشفته عمل کنند... و هرگاه فردی به شیوه‌­ای بی­‌تفاوت نقشی را انجام دهد، این حالتش را دلزدگی از نقش می­‌گویند. در این حالت شخص به جای آن­که نقش خود را با جان و دل انجام دهد، تنها برای آن­که ناچار و ملزم به ایفای آن است، آن نقش را بازی می­‌کند. اجرای یک چنین نقشی غالبا با فشارهای روانی همراه است.» (کوئن،1382 : 58 و 60)

البته باید به این نکته اشاره کرد که تلاش و استمرار کار فرهنگی، منوط به اراده­‌ فرد است و گلوگاه در نمایش این صحنه، نمی­‌خواهد به‌طور مستقیم مفهومی عریان را از ناهمسازی منزلتی و یا دلزدگی نقش عنوان کند؛ اما این مفاهیم ناخود­آگاه به ذهن خواننده متبادر می­‌شود.

در قسمتی از رمان آناهید و دانیال باهم به سینما می­‌روند. کنار آن­‌ها دختر و پسری هستند که دست در دست هم زمزمه می­‌کنند و به قول آناهید ممکن است در طول نمایش فیلم کارشان به جاهای باریک برسد برای همین، آناهید تصمیم می­‌گیرد جایشان را عوض کند. در نهایت آن­‌ها کنار خانواده شلوغ و پرجمعیتی می­‌نشینند که مادر خانواده با در دست‌داشتن پلاستیکی پر از ساندویچ و تنقلات، در طول نمایش فیلم مشغول سرویس‌دادن به خانواده است.
در این میان آناهید متوجه می­‌شود داستان فیلم و موسیقیش برایش آشناست! در نهایت هم نامی از کتاب و نویسنده­‌ای که فیلم براساسش ساخته شده نمی­‌آید! صحنه سینما رفتن آناهید و دانیال به خوبی مسائل فرهنگی جامعه گلوگاه را نمایندگی می­کند.
سندی مومنی
خشونت در ساختارهای اقتصادی
افرادی ناشناس برای اعضای ساختمان ایجاد مزاحمت می­‌کنند. یک­بار با پنچرکردن لاستیک‌­های ماشین، یک­بار با ریختن روغن موتور روی ماشین. این افراد مشخصا به‌گونه‌ای خاص در جهت رسیدن به هدفی مشخص سازمان­‌دهی شده‌­اند. هیچ­کدام از همسایه­‌ها صحبت مشخصی از مزاحمت­‌هایی که برایشان ایجاد می­‌شود، نمی­‌کنند. تنها واکنش اهالی ساختمان فروختن آپارتمان­‌هایشان و نقل مکان به جایی دیگر است. همین مسئله که همسایه‌ها در این‌باره صحبت نمی­‌کنند نشان از خشونتی پنهان و آزاردهنده دارد.
بهبود، بعد از اتفاق‌­هایی که در پارکینگ می­‌افتد و شک حسام و همسرش به او، ماجرای تحقیقش را در ارتباط با موضوعی که گفته شد با آن­ها در میان می­‌گذارد:
«جناب همت عرضی داشتم.
بفرمایید.
دست حسام را گرفت و برد سمت ماشین­‌شان.
خواستم همان دیشب خدمت­تان عرض کنم که مجال ندادید. شما هم خانم همت تشریف بیاورید.
من هم همراه حسام رفتم. روی در سمت راننده و روی صندوق عقب‌­ ماشین­‌شان پر از خط‌های کج و معوج بود.
ماشین ما را هم پنچر کرده­‌اند، هم خط خطی، روغن موتور هم رویش ریخته بودند که دادم نقاشی. گفتم بد نیست شما هم بدانید.
من و حسام هاج و واج مانده بودیم.
آقا ضیا که فروخت و رفت. یعنی بیچاره زیر فی داد و در رفت.
نمی­‌دانستم، باید زودتر می­‌گفتید­. یعنی کار کیه؟
نمی­‌خواهم قضاوت ناروا کرده باشم. فقط حدس­‌هایی می­‌زنم که باید بیشتر رویش تحقیق کنم. مطمئن شدم خبرش را می­‌دهم.
من و حسام مثل یخ توی آفتاب آب شدیم. به هم نگاه کردیم.
بگویید ما هم در جریان باشیم. حق داریم بدانیم این­جا چه خبر است یا نه؟ آدم هزار خیال بد می­‌کند.
همین­‌قدر می­‌دانم هر سه واحدی که تازگی خرید و فروش شده، بنگاه روبه­‌رویی که برادر زن یکی از همسایه­‌هاست دست به نقد خودش برداشته. اما اجازه بدهید مطمئن شوم بعد بیشتر صحبت می­‌کنیم. درست نیست آدم یک طرفه به قاضی برود.» (گوهری،1394 :148و149)

اگر ماجرا همان­‌طوری باشد که بهبود متوجه شده است، با یک بنگاه­‌دار حریص روبه­‌رو هستیم که بدون در نظر داشتن مسائل اخلاقی، فقط و فقط به منفعت خود فکر می­‌کند و برای رسیدن به هدفش، حاضر است از ناجوانمردانه­‌ترین روش‌­ها بهره بگیرد. این خشونت در ساختار اقتصادی، نشان­گر یکی دیگر از ویژگی­‌های زندگی مدرن یعنی هژمونی پول است.

سرمایه اجتماعی و کنش جمعی
خشونتی که به عنوان یک مسئله­‌ اجتماعی در ساختارهای اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی از آن یاد شد، قدرتمند است و می­‌تواند بر سرمایه اجتماعی جامعه تاثیر بگذارد.
هر جامعه­‌ای احتیاج به انواع سرمایه­‌ها دارد. سرمایه­‌ی انسانی، سرمایه‌­ی فرهنگی، سرمایه‌ی اجتماعی و سرمایه‌­ی اقتصادی. سرمایه­‌ی اجتماعی محصول عمل جمعی انسان­‌هاست.
یکی از مولفه­‌های مهم ساخت سرمایه‌­ اجتماعی، اعتماد است. این اعتماد در چند سطح وجود دارد. گلوگاه، میزان اعتماد در سطح فرد به دیگری و ساختارها را به خوبی به نمایش گذاشته است. اعتماد در مفهوم سرمایه‌­ اجتماعی، محصول کارآمدی و اصول اخلاقی است.
 دوست حسام به او هشدار می‌­دهد که با عطا گرم نگیرد. حسام از بی­‌اعتمادی به همکار قدیمیش و هم­چنین به همسایه­‌هایش در محل سکونتش وحشت‌زده است.
فراموش نکنید که پیش از این گفته شد که گلوگاه جامعه­‌ای را به تصویر می­‌کشد که مسائل حل‌نشده­‌ای در آن وجود دارد. مسائل حل‌نشده، یکی از عوامل بی­‌اعتمادی است. سئوالی مطرح می­‌شود اما پاسخی برای آن نیست(حسام را چه کسانی دزدیده­‌اند؟ چرا این امکان وجود دارد که عطا به حسام خیانت کرده باشد؟)؛ مشکلی پیش می­‌آید، اما راه‌حلی برای آن نیست (در محیط ساختمان و مشخصا در پارکینگ فرد یا افرادی با پنچرکردن لاستیک­‌های ماشین اعضای ساختمان و یا ریختن روغن موتور روی بدنه ماشین خرابکاری می­‌کنند)؛ فاجعه­‌ای اتفاق می­‌افتد و مرجعی برای رسیدگی به آن وجود ندارد(حسام­‌الدین همت برای همیشه از داشتن دو انگشت در دست و یک گوش محروم می­‌ماند و به کسی هم شکایت نمی‌کند؛ از طرفی گویا برای همیشه تمامی حرکت‌­هایش زیر ذره‌بین یک عده است). همه­‌ این موضوعات بستر مناسبی برای بی­‌اعتمادی در جامعه و پایین‌آمدن سطح سرمایه­‌ اجتماعی محسوب می­‌شود.
یک مفهوم دیگر که در پیوند تنگاتنگی با سرمایه­‌ اجتماعی خود را نشان می­‌دهد کنش جمعی است. به معنای سازمان‌دهی مردم در گروه­‌ها و همکاری با یکدیگر.

چنان­چه اعتماد به عنوان یکی از فاکتورهای اصلی سطح بالای سرمایه‌­ی اجتماعی وجود نداشته باشد، چه‌­طور می­‌توان مردم را در یک جامعه، به کاری مشخص برای رسیدن به هدفی مشخص سازمان­دهی کرد؟ آیا بدون اعتماد می­‌توان نظر مردم را برای یک کنش جمعی جلب کرد؟
گلوگاه، روایت ایستادگی حسام‌­الدین همت است در مقابل تمام بی‌­اعتمادی­‌هایی که در روابطش با دیگری و با ساختارهای جامعه­‌اش دارد. در واقع قهرمان داستان حسام است. کسی که زنگ خطری برای منافع دیگرانی است که کودکی بی­گناه را کشته‌­اند و حالا برای این که مانع مطالبه‌گری یک فرد آگاه بشوند به زور و شکنجه و تهدید متوسل می­‌شوند.
حسام می‌­تواند بعد از این ضربه­‌ بزرگ به پیکره­‌ی روح و جسمش، به‌راحتی در کشور دیگری اقامت داشته باشد. به دور از همه­‌ی خشونت­‌هایی که تجربه کرده است اما انتخاب او، ادامه مبارزه است. مبارزه­‌ای دیگر در صحنه­‌ای دیگر. او با به خاک سپردن دو انگشت و یک گوشش در کنار محمدرضا برهان­‌حقیقی که نماینده­‌ی کودکان کار در جامعه است، گذشته­‌ی تلخش را به خاک می­‌سپارد. او برای ماندن در سرزمینش باید این گذشته را به خاک بسپارد.
حسام در واقع نماینده­ی انسانی است آگاه و هوشمند که به جای پاک کردن حل مسئله با مشکل پیش آمده از دریچه‌ا‌ی دیگر روبه­‌رو می­‌شود.
به نظر می­‌رسد برنده­‌ نهایی این جنگ نابرابر حسام­‌الدین همت است. در واقع این شخصیت، تفکری را نمایندگی می­‌کند که دل به ماندن و ساختن سپرده است. کسی که وطنش را با همه­‌ کمی­‌ها و کاستی­‌هایش یگانه می­‌بیند.

بخش دوم، مصالح اثر
تصور می­‌کنم، شخصیت‌پردازی رمان بسیار قابل قبول بوده است. آناهید و دانیال و حسام سه شخصیتی هستند که خواننده بیشتر از سایر شخصیت­‌ها صدای­شان را می­‌شنود. نویسنده به خوبی توانسته است شخصیت­‌ها را در راستای ماجرایی که مدنظر داشته است خلق کند و دغدغه­‌هایشان را به خواننده نشان دهد.
شخصیت آناهید که به اعتقاد نگارنده در روایت داستان، شخصیت اصلی به حساب می­‌آید، به خوبی از پس بازگو کردن حال و هوای یک زن مستاصل و منتظر بر آمده است. رفتار او با فرزندش(در نبود شوهرش) که نوجوانی­ست ورزشکار، نماینده­‌ رویکردی سالم و بدون فشار در قالب نقش مادری است. این مسئله زمانی خود را بیشتر نشان می­‌دهد که دانیال اعتراف می­‌کند به صحبت­‌های دختر همسایه گوش می­‌دهد. دیگر دل به درس دادن و تمرین کردن شنا نمی­‌دهد. آناهید در نقش یک مادر، برخوردی متفاوت با دانیال دارد.
مفهومی تحت عنوان باج‌گیری عاطفی در علم روان­شناسی وجود دارد. سوزان فورواد در کتاب خود تحت عنوان باج گیری عاطفی می‌­نویسد: در واقع باج‌گیری عاطفی شکل بسیار موثری از تسلط بر دیگران است که در آن نزدیکان­مان ما را تهدید می­‌کنند و در صورت بی­‌توجهی به خواسته­‌های­شان ما را تنبیه می­‌‌کنند. این باج­‌گیران خوب می­‌دانند که رابطه با آن‌­ها، تا چه اندازه برای­مان اهمیت دارد از آسیب‌­پذیری ما و از عمیق­‌ترین رازهای­مان آگاهند. این افراد می‌­توانند والدین‌مان، همسرمان، رئیس و یا همکاران­مان باشند.

به نظر می‌رسد طبق تعریفی که از باج­‌گیری عاطفی شده است، مادران ایرانی باج­‌گیران قهاری باشند. آن­‌ها با ریختن چند قطره اشک و کوفتن به سینه­‌شان و با گفتن این جمله که شیرم را حلالت نمی­‌کنم اگر این کار را کردی یا آن کار را نکردی، فرزند خود را خلع سلاح می­کنند.
آناهید هم می­‌توانست یک باج‌گیر عاطفی تمام و کمال باشد؛ آن هم در نبود شوهرش و تحمل حجم زیادی از استرس و اضطراب. می­‌توانست دانیال را تهدید کند، می­‌توانست گریه کند و با تاکید بر ربودن حسام و این نکته که انصاف نیست با این مشکل بزرگ او نیز بر غصه­‌هایش بیافزاید پسر نوجوانش را وادار به کارهایی کند که می­‌خواهد؛ اما آناهید نه گریه می‌کند نه باج‌گیری می­‌کند و نه حتی پند و اندرز می­‌دهد. فقط نگران می­‌شود و همین نگرانی­‌ها تپش قلبی را برایش به ارمغان می­‌آورد که یادآور روزهای سختی است که پشت سر گذاشته است:
«چند روز پیش، وقت گرفتم و بی‌این­که به حسام بگویم رفتم دکتر. تست ورزش و نوار قلب و عاقبت هم بعد از یک نصف روز معطلی دکتر گفت: جای نگرانی نیست. خیلی­‌ها بدون هیچ دلیل معینی یا بیماری خاصی تپش قلب دارند. شما هم یکی از آن­ها. ولی حالا خودم فکر می­‌کنم یک چیزی هست. چیزی که تا حالا با من نبوده و از این پس خواهد بود. یک یادگاری کوچک، که هرازگاهی یادم بیاندازد چه روزهایی را پشت سر گذاشته­‌ایم.»(گوهری،1394:148)

دانیال به عنوان یک نوجوان به خوبی تصویر شده است. اعتراف دانیال مبنی بر این­که دوست داشته پدرش به سفر برود، این­که به صحبت­‌های دختر همسایه گوش می­‌دهد، این­که دوست ندارد ایران بماند و... به خوبی قشر نوجوان را نمایندگی می­‌کند. احساس­‌های او کاملا باورپذیر و منطقی است و خواننده آن­‌ها را به خوبی درک می­‌کند. چه آن­جا که می­‌خواهد از فست‌فود خوردن معلمش عکس بگیرد و رسوایش کند و چه آن­جا که به مادرش قوت قلب می­‌دهد که من هستم و می­‌خواهد مرد بودن خود را به اثبات برساند و چه آن­جا که پدر برگشته و هدیه تولدش را گرفته و حرف­‌هایی می­‌زند که تازگی دارد:
« ...هر وقت به شما نگاه می­‌کنم مطمئن می­‌شوم این­جا برعکس شر و رهایی که توی شعر و ادبیات‌­مان آمده آن­قدرها هم سرزمین و گل و بلبل نیست. دیگر باید تعارف را کنار بگذاریم و برای یک­بار از خودمان بپرسیم این همه خشونت ازکجا آمده؟ از همین آدم­‌هایی که دور و بر ما هستند. باهاشان همکلاسیم، همسایه­‌ایم، توی اتوبوس و مطب دکتر و باشگاه و عروسی و عزا زیر سقف نفس می­‌کشیم.» (گوهری،1394 :145)

حسام، شخصیتی که ربوده‌شدنش ماجرا را می­‌سازد، فقط در یک بخش راوی­‌ست. شغل و حساسیت­‌هایش به علاوه­‌ نوع تفکری که دارد، باعث فاجعه­‌ی زندگیش شده است. حسام در جایی بلاتکلیف است و نمی­‌داند اگر شکنجه گرانش را ببیند با آن­ها چه برخوردی می­‌کند، از طرفی آن­چنان خشمش را در پارکینگ بر سر بهبود فرود می‌­آورد که آناهید متعجب می‌ماند، حسام با تصویر خاطرات گذشته­‌اش چه در کودکی و چه زمانی که ربوده شده است، و طرح این پرسش که هویت واقعی­‌اش چیست، خواننده را با حسامی آشنا می‌­کند که بعد از ربوده‌شدنش عوض شده است اما هنوز تلاش می­‌کند زیبایی­‌ها را ببیند. اشاره به آن قسمت که آناهید و حسام وارد توالت‌عمومی پارک می­‌شوند و جوان­‌های خوش­‌پوش و خوش صدایی را می­‌بینند که مشغول آماده­‌سازی خود برای کنسرت هستند. حسام به آناهید می‌گوید:
کجای دنیا همچین توالت‌عمومی دارد؟ آناهید این­جا را بگذرام و کجا بروم؟» (گوهری، 1394 :151 )

البته از طرفی حسام می­‌داند جامعه‌­اش با مسائل جدی و بزرگی در حیطه هنر روبه­‌روست. در غیر این صورت با نام محمدرضا برهان‌حقیقی، مقاله نمی­‌نوشت:
«ما در چنبره­‌ کین‌خواه سرزمینی زیسته‌­ایم که دانش و هنر همواره سزاوار نامهربانی و شماتت بوده ...» (گوهری، 1394 :139)

بحث شخصیت و شخصیت‌پردازی قابل قبول اثر، آن­جا برجسته­‌تر می­‌شود که به اعتقاد نگارنده اگر این گونه نبود، گلوگاه به رمانی آسیب پذیر تبدیل می­‌شد. به این معنا که مسئله­‌ی اصلی ربوده‌شدن حسام است و گویا گلوگاه تمایل بیشتری به پررنگ کردن ماجرا و مسئله­ کانونی اثر دارد اما این مهم، امکان‌پذیر نخواهد شد مگر با شخصیت‌پردازی دقیق. به‌طور مثال اگر تنها بر این مسئله محوری تمرکز می­‌شد و شخصیت­‌ها و زندگی­‌شان در حاشیه قرار می­‌گرفتند، چه بسا گلوگاه تریبون سخنرانی نویسنده نسبت به آسیب­‌های اجتماعی جامعه‌­اش می­‌شد و در نتیجه لحنش شعارگونه و غیرقابل پذیرش می­‌شد.
نویسنده هوشمندانه در کنار مسئله محوری اثرش، مسائل ریز و درشت دیگری از خانواده و محل زندگی و جامعه‌­اش را توسط شخصیت‌­های اصلی وارد اثر می­‌کند و با پرداخت درست شخصیت­‌ها به درونمایه­‌ اثرش جان تازه­‌ای می­‌بخشد.
راویان گلوگاه، بنا به دلایلی آناهید و حسام در نظر گرفته شده­‌اند. یک دلیل منطقی نیز برای روایت حسام در بخش دوم آمده است. این دلیل، پیشنهاد نوشتن رمانی از ماجراهایی است که گلوگاه را می­‌سازد. آناهید این پیشنهاد را می­‌دهد و می­‌خواهد که حسام خودش فصل مربوط به حوادث خودش را بنویسد. فصل خانه­‌ی شیشه­‌ای.
از طرفی تمهید نویسنده برای روایت حسام قابل قبول است و از طرفی فصلی که آناهید راوی آن است، آن­قدر تصاویر زنده و شفاف، همراه با جزیی­‌نگاری­‌های لازم دارد که خواننده در فصل دوم تا نیمه­‌های فصل، با صدای حسام و روایتش غریبگی می­‌کند. این مسئله در فصل سوم که دوباره آناهید راوی آن است، خواننده را به این نتیجه می­‌رساند که اگر هر سه فصل از دید آناهید روایت می‌شد، شاید بهتر بود.

در صفحه­‌ی 64، ماجرای ملاقات آناهید با حسین اقبال (پسر نوجوانی که وضعیت خوبی ندارد و شاگرد یک غذاخوری­ست) را می­‌خوانیم. آناهید نذر می­‌کند اگر حسام زنده برگشت زندگی این نوجوان را سر و سامان بدهد اما در ادامه‌­ داستان و با پیدا شدن حسام، صحبتی از این نذر پیش نمی­‌آید.
موضوع دیگری که به نظر می­‌رسد اگر به آن توجه می­‌شد اثر از فضاسازی بهتری برخوردار می­‌شد اشاره به مکان جغرافیایی اثر است. خواننده تا انتهای فصل اول متوجه نمی­‌شود آناهید و خانواده‌­اش در شیراز زندگی می­‌کنند. این بی­‌هویتی مکان، موضوعی است که در بسیاری از آثار ادبی دیده می‌­شود. درست است که گلوگاه تاثیر خود را در زمینه­‌هایی که مدنظرش بوده است گذاشته است؛ اما می­‌توانست شکل منحصر‌به‌فردتری از جغرافیای اثر به خواننده ارائه بدهد.
انتخاب آناهید برای پشت‌بام رفتن و ستاره­‌ی روشنی را به یاد حسام نشانه گرفتن، صحنه­‌ حسی قابل قبولی است که در پیوند با آوردن پیراهن حسام که باد آن را برده بود، تصویر روشنی از احساسات آناهید نشان می­‌داد.

به تصویر کشیدن جامعه­‌ معاصر ایران، زمانی که آثار ادبی بسیاری هستند که در بی‌زمانی و بی‌مکانی، سعی در نادیده گرفتن شرایط حال را دارند، حرکتی است قابل ستایش. از طرفی به تصویرکشیدن زشتی­‌های جامعه در حالی که زیبایی امید به آینده در آن دیده بشود، مسئله­‌ای مهم است. گلوگاه رمان غمگینی است؛ اما رمانی نیست که فقط سیاهی­‌ها را منعکس کرده باشد. گلوگاه نقطه امیدواری را هنوز در گوشه­‌ا‌ی از جامعه روشن و جاندار به تصویر کشیده است.
 
کتابنامه
اعزازی،شهلا، جامعه‌شناسی خانواده(1389) تهران: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان.
کوئن، بروس، درآمدی به جامعه‌شناسی(1382) ترجمه محسن ثلاثی تهران: توتیا.
فورواد، سوزان، باج‌گیری عاطفی (1388) ترجمه منیژه شیخ جوادی، تهران: پیکان.
گوهری، طیبه، گلوگاه(1394)، تهران: صدای معاصر.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها