سه‌شنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۶ - ۱۱:۳۳
«یادگاران» در 100 روایت خواندنی شد

«یادگاران» شامل 100 خاطره از دوران دفاع مقدس به همت انتشارات رویات فتح به بازار نشر عرضه شده است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران‌(ایبنا) کتاب «یادگاران» شامل 100 خاطره به همت داوود دانایی گرد‌آوری و از سوی انتشارات «روایت فتح» به بازار نشر عرضه شده است.
 
در معرفی این کتاب می‌‌خوانیم: ««یادگاران» عنوان کتاب‌هایی است که بنا دارد تصویرهایی از سال‌های جنگ را در قالب خاطره‌هایی بازنویسی شده، برای آن‌ها که آن سال‌ها را ندیده‌اند، نشان بدهد. این مجموعه راهی است بر سرزمینی نسبتاً بِکر میان تایخ و ادبیات، میان واقعه‌ها و بازگفته‌ها، خواندن‌شان تنها یادآوری است، یادآوری این نکته که آن مردها بوده‌اند و آن واقعه‌ها رخ داده‌اند؛ نه در سال‌ها و جاهای دور، در همین نزدیکی.»  
 
قصه داوود
«اگر کسی از تو بخواهد که نَفَست را به او بدهی و خودت بی‌نَفَس بمانی چه میکنی؟ اگر کسی از تو بخواهد که جانت را به او بدهی و خودت بی‌‌جان بمانی چه می‌کنی؟ لابد اگر خیلی هنرمند باشی و دل دریایی داشته باشی، می‌نشینی و کمی فکر می‌کنی و بعد از کلی کلنجار رفتن با خودت قبول می‌کنی. آن وقت همه هم تو را ایثارگری می‌نامند که در دنیا کمتر نظیری برایش هست.

 در ادامه این می‌خوانیم: «حال اگر کسی درِ خانه‌ات را بکوبد و از تو نَفَست و جانت را بخواهد و تو حتی به اندازه کمترین زمانی هم مجال فکر کردن نداشته باشی چه می‌کنی؟ شاید تصورش برایت سخت باشد، اما داوود قصه ما چنین مساله فرضی، برایش محقق شده بود؛ آن هنگام که راکت‌های شیمیایی بر سر گردانش فرود آمد و او ماسکش را از صورتش درآورد و به یکی از نیروهایش داد که ماسکی نداشت و آنگاه خود مثل شمع، ذره‌ذره آب شد. داوود قصه ما صدها خصلت نجیبانه داشت و آن خصلتی که بر همه خصلت‌هایش سبقت گرفته بود ایثارش بود. ایثاری که از بچگی و نوجوانی تجربه و تمرینش کرد و کاری کرد که نفس کشیدن در جهنم شیمیایی برای او پُلی شد برای نفس کشیدن در باغ‌های با طراوت بهشت. این کتاب صد خاطره از مردی است که در بچگی، در آینه وجودش، فقط خود را می‌دید، اما بزرگ که شد در آن آیه فقط خدا بود و خدا و دیگر هیچ.»  
 
تقدیر
«ده سالش بود. گوسفندها را برای چرا برده بود صحرا. موقع چوپانی چشمش افتاد به یک آهوی کوچک که لبه پرتگاهی برای خودش ایستاده بود. آرام آرام رفت سمتش که بگیردش. به آهو که رسید یک‌دفعه پایش سُر خورد و از آن بالا سقوط کرد. بی‌هوش و خونین و مالین افتاد روی زمین. با هزار مکافات رساندیمش بیمارستانِ بهبهان. هرکسی او ار می‌دید می‌گفت تمام می‌کند.

دور و اطراف روستا را چاه نفت می‌زدند. با هلیکوپتر دینامیت و این جور چیزها می‌آوردند و کارگرها هم تا دیر وقت مشغول کار بودند. داوود گذرش افتاده بود به آن اطراف. سن و سالی نداشت. از سرِ کنجکاوی رفته‌بود سراغ دینامیت‌ها و باروت‌ها که گوشه‌ای گذاشته بودند. کسی هم حواسش به او نبوده. شروع می‌کند به بازی کردن با مواد منفجره که یک دفعه مواد در دست راستش می‌ترکد. چهارانگشتش قطع شد. خون از دستش فواره زد و بی‌هوش افتاد یک گوشه.

علی‌القاعده همان اول باید می‌رفت، اما تقدیرش این چیزها نبود.»  

بازی
«نمی‌آمد. هرچه به‌ش می‌‌گفتیم بیا بازی، نمی‌آمد. گذاشته بودش کنار برای همیشه. چند روز قبل توپ را که انداخته بود برای یک از بچه‌ها، محکم خورده بود توی صورتش. طرف قهر کرده بود و رفته بود خانه‌شان.»  
«دبیرستان ما اعلام کرده بود بنا به دستور شاه، همه محصلان باید در حزب «رستاخیر» ثبت‌نام کنند و عضو شوند. اجباری بود. جای اما و اگر هم نبود. هرکس نِقی می‌زد تنبیه می‌شد و از انضباطش کم می‌کردند. کسی چه می‌دانست آن موقع حزب چیست و رستاخیر چه صیغه‌ای است. بچه‌های مدرسه هم ثبت‌نام کردند، به جز داوود و چندتایی مثل خودش.»  
 
کتاب «یادگاران» با شمارگان یک‌هزار و 100 نسخه در 112 صفحه، به بهای 6 هزار و 500 تومان از سوی انتشارات «روایت فتح» به بازار نشر عرضه شده است. 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها