شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۶ - ۱۰:۰۱
يك نقيضه قابل قبول

«شهر هشتم» نوشته محمد قاسم‌زاده از آن جمله آثاري است كه از زواياي گوناگون قابل مطالعه است. اين رمان كه با دستمايه قرار دادن داستاني كهن به گونه‌اي ريشه در نقيضه‌نويسي دارد، نشان احاطه نويسنده بر حوزه ادبيات كهن و معاصر است.

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا)، نام شيخ فريدالدين عطار نيشابوري و اثر بزرگش يعني «منطق‌الطير» براي هر ايراني نامي آشناست. 

منطق الطير كه تا امروز توسط هنرمندان رشته هاي گوناگون دستمايه قرار گرفته و باعث پديد آمدن آثار هنري مختلفي شده، تا كنون كمتر از سوي اهالي ادبيات معاصر مورد توجه قرار گرفته است و تلاش قاسم زاده شايد به گونه‌اي هدف پر كردن اين كمبود را دنبال مي كند. 

دوباره سازي آثار كلاسيك و ارتباط دادن آنها با زندگي و منش انسان دوران معاصر، حركتي است كه در سراسر جهان سابقه دارد . 

اين حركت كه قبل از هر چيز ديگر اداي احترامي به زحمات گذشتگان محسوب مي شود داراي اين پيام است كه انديشه بزرگان ادبيات انديشه اي ماندگار و مربوط به همه دوران هاست . 

محمد قاسم زاده در «شهر هشتم» نگاهي ديگرگونه به منطق الطير دارد و همه اجزاي آن را به مشكلات دنياي مدرن پيوند داده است . 

قاسم زاده با پيروي از اصل «پارودي»يا همان نقيضه سازي موفق شده است كه علاوه بر يادآوري خواندن يك اثر سترگ ادبيات فارسي سهم خود را از درياي بي كران انديشه عطار برداشت كند . 

گرچه كار قاسم زاده در بسياري موارد داراي اشكالاتي اساسي است و عنصر نقيضه سازي را با هزل و هجو اشتباه گرفته، اما نوع نگرش او در حفظ تسلسل ذهنيت خواننده و ايجاد تعليق هاي لازم داستاني قابل ستايش است. 

قاسم زاده ظاهرا در برخورد با شخصيت هاي منطق الطير سعي كرده است شخصيت هائي كاملا متضاد خلق كند، شخصيت هائي كه به جهت خوي و خصلت صد در صد مخالف شخصيت هاي الگو باشند . 

تلاش نويسنده براي ايجاد فضائي ديگرگون كه ظاهرا به نيت حفظ خواننده به كار گرفته شده در جاهائي از اثر به خوبي جواب داده اما اين حس كه پيروي از اصل نقيضه سازي فقط منحصر به انكار شخصيت الگو نيست كار ُُُرا اندكي سخت مي كند و باعث ريزش اعتماد اوليه مخاطب مي شود.

اشاره به اين موضوع شايد خالي از لطف نباشد كه نقيضه سازي به معناي نقض صد در صد شخصيت الگو نيست و لازم نيست كه نويسنده در طول يك اثر نوشته شده بر اساس گونه نقيضه، ذهن خود را درگير ساختن فضاها و شخصيت هاي متضاد كند. 

در گونه نقيضه گاهي تفاوت شخصيت ها و افكار شان با يك كلمه يا يك عكس العمل كوچك نشان داده مي شود و تاثير خودش را هم مي گذارد، بر همين اساس مي توان از اين گونه، به عنوان گونه اي ظريف ياد كرد كه هرگز خودش را در متن اصلي درگير نمي كند و بيشتر در سايه حاشيه ها پنهان است؛ يعني اصلي كه در شهر هشتم خلافش را شاهديم.  

نگاه نمادين قاسم زاده در اين كار كه هيچ اميدي به سعادت انسان مدرن ندارد، نگاهي است كه در لابلاي اثر خوش نشسته است و فصل عزيمت مرغان مردد كه ظاهرا چونان شخصيت هاي الگو در منطق الطير به دنبال هفت وادي طلب هستند، به خوبي پر داخت شده است. 

كاركرد نقيضه در ادبيات مانند كاركرد كاريكاتور در نقاشي است و همان گونه كه مي دانيم، هنر كاريكاتور صرفا هنري مضحكه كننده نيست؛ بلكه در بسياري از موارد شخصيت ساز و شخصيت بخش است و اين كاركرد همان كاركردي است كه بايد در حوزه ادبيات هم مورد توجه قرار گيرد. 

در منطق الطير عطار صد هزار پرنده به راه مي افتند تا سيمرغ را كه نشانه اي از وحدت جزء و كل است  بيابند و از آن ميان فقط سي مرغ به سر منزل مقصود مي رسند و نگاه پارادوكسيكال يا همان نقيضه ساز قاسم زاده يك بار ديگر صد هزار مرغ را پرواز مي دهد كه تقليد كوركورانه شان به شكلي آشكار بر بادشان مي‌دهد.
   
محمد قاسم زاده در شهر هشتم از هد هد شخصيتي راه گم كرده ارائه مي دهد و شخصيت طوطي هم از نگاه او در قالب شاعري شكست خورده و امروزي نمود مي‌يابد كه در به در به دنبال ناشري است كه كارهايش را با سرمايه خودش چاپ كند. همچنين شخصيت بوتيمار ديگر نگران آب به معناي حيات و پاكيزگي روح نيست بلكه به دنبال دسيسه چيني و توطئه است. 

اين رويكرد در نوشتن كه به خوبي از پس مهار مخاطب بر مي‌آيد، بدون شك كاري دشوار است كه فقط از نويسنده اي با سابقه ساخته است. قاسم زاده در اين كار دست به كاري دشوار زده است كه با تمام زير و بم هايش مي توان از آن به عنوان پيشنهادي تازه در حوزه ادبيات داستاني نام برد.  

نوع نگاه نويسنده در برون افكني اين حس كه آرمانگرائي كلاسيك در دوران مدرن به يك نوع واقع گرائي تلخ و گزنده تبديل شده ناخود آگاه ذهنيت مخاطب را در چنبره خود مي گيرد و او خواسته يا ناخواسته سرنوشت خود را در قالب شخصيت هاي هويت از دست داده منطق الطير همسان مي بيند و با آنها همراه مي شود. 

يكي از عناصري كه در رمان «شهر هشتم» نمودي بارز دارد عنصر طنز است ، عنصري كه در اغلب آثار قاسم زاده حضوري چشمگير دارد . 

اين رگه طنز از همان آغاز داستان موجوديت خود را اعلام مي كند وجرقه اوليه داستان اين گونه آغاز مي شود: «با آن دشت وسيع كه پر از پرنده بود، فكر مي كنم خيلي بيشتر از صد هزار بود. ولي شانه به سر گفت صد هزار مرغ جمع شده، من هم نمي خواهم حرفي بالاي حرفش زده باشم. از زمين بلند شديم، آسمان يكسره تيره شد. آن جا هيچ مرغي پيشاهنگ نبود. دسته اي نبوديم كه سر دسته داشته باشيم. فقط در هم مي لوليديم.....». 

گسستگي و پريشاني دسته مرغاني كه خود را با شخصيت هاي استوار منطق الطير همسان مي دانند، در درجه اول حسي از رقت را يدك مي كشد و خواننده پيش از آن كه لبخندي به لب بياورد بر حال آنها افسوس مي‌خورد.
 
نويسنده با ايجاد يك اتمسفر نسبتا كامل داستاني در اين كار، توانسته است بر تمامي نقاط ضعفي كه پيشتر به آنها اشاره شد فائق آيد و اثري ارائه دهد كه قابل قبول باشد. 

بدون شك مي توان گفت كه توفيق اين كار قبل از آن كه ريشه در جايگاه امروزي داستان داشته باشد مديون نام و آوازه نويسنده است و آثار پيشين اين نويسنده به عنوان آثاري خوب در حوزه ادبيات داستاني باعث اعتماد مخاطب به اين اثر شده است.  

رمان «شهر هشتم» از آن جمله آثاري است كه علاوه بر يادآوري ريشه ها، پيوندي محكم با مخاطب حرفه اي و آماتور دارد و دستيابي يك نويسنده به اين جايگاه را بايد تبريك گفت. 

چاپ پنجم رمان «شهر هشتم » به تازگي توسط انتشارات كاروان عرضه شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها